گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

هر چند زمانه مجمع جهال ست

در جهل نه حالشان به یک منوال ست

کودن همه لیک از یکی تا دگری

فرق خر عیسی و خر دجال ست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای آن که ترا سعی به درمان من ست

منعم مکن از باده که نقصان من ست

حیف ست که بعد من به میراث رود

این یک دو سه خم که در شبستان من ست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

بسمل که سخن طراز مهرآیین ست

ارزش ده آن و مایه بخش این ست

او پادشه ست گر سخن اقلیم ست

او پیشروست گر محبت دین ست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

دانیم که آیین شکایت نه نکوست

ما را سخن از مرگ خود و صورت اوست

دانست و نیامد و نپرسید و ندید

هم خسته دشمنیم و هم کشته دوست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

دستم به کلید مخزنی می بایست

ور بود تهی به دامنی می بایست

یا هیچ گهم به کس نیفتادی یار

یا خود به زمانه چون منی می بایست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

غالب به سخن گرچه کست همسر نیست

از نشئه هوش هیچت اندر سر نیست

می خواهی و مفت و نغز وانگه بسیار

این باده فروش ساقی کوثر نیست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

آن خسته که در نظر به جز یارش نیست

با سود و زیان خویشتن کارش نیست

طالب ز طلب رهین آثارش نیست

هر چند حنا برگ دهد بارش نیست

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

اوراق زمانه درنوشتیم و گذشت

در فن سخن یگانه گشتیم و گذشت

می بود دوای ما به پیری غالب

زان نیز به ناکام گذشتیم و گذشت

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

تا موکب شهریار زین راه گذشت

فرقم به فلک رسید و از ماه گذشت

گردید ره کعبه ره خانه من

زین راه، کزین راه شهنشاه گذشت

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

غالب غم روزگار ناکامم کشت

از تنگی دل به حلقه دامم کشت

هم غیرت سربزرگی خاصم سوخت

هم رشک نشاطمندی عامم کشت

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

ای کرده به آرایش گفتار بسیچ

در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ

عالم که تو چیز دیگرش می دانی

ذاتی ست بسیط منبسط دیگر هیچ

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

گردیدن زاهدان به جنت گستاخ

وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ

چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه

ماند به بهایم و علفزار فراخ

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

سر تا سر دهر عشرتستان تو باد

صد رنگ گل طرب به دامان تو باد

عید است و بهار خرمی ها دارد

جان من و صد چو من به قربان تو باد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

غالب هر پرده ای نوایی دارد

هر گوشه ای از دهر فضایی دارد

برچید به پست از دماغم یکسر

بنگاله شگرف آب و هوایی دارد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

بادست غم آن باد که حاصل ببرد

آب رخ هوشمند و غافل ببرد

بگذاشته ام خمی ز صهبا به پسر

کش انده مرگ پدر از دل ببرد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

این نامه که راحت دل ریش آورد

سرمایه آبروی درویش آورد

در هر بن مو دمید جانی یعنی

سامان نثار خویش با خویش آورد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

وقت ست که آسمان موجه نازد

مهر آینه پیش رخ نهد مه نازد

این خود شرف دگر بود نیست عجب

گر مهر به پابوس شهنشه نازد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

گیرم که ز دهر رسم غم برخیزد

غمهای گذشته چون به هم برخیزد

مشکل که دهید داد ناکامی ما

هر چند که فرجام ستم برخیزد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

گر گرد ز گنج گهری برخیزد

مپسند که دود از جگری برخیزد

منت نتوان نهاد بر کدیه گران

بنشین که به خدمت دگری برخیزد

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

ای آن که هما اسیر دامت باشد

صاف می خسروی به جامت باشد

تسبیح به هر اسم الهی که بود

آغاز ز ابتدای نامت باشد

غالب دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode