گنجور

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

لبهات می ست و می بود اصل طرب

چندان ترشی درو نگویی چه سبب

تو از نمک آنچنان ترش داری لب

گر می ز نمک ترش شود نیست عجب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

نیلوفر و لاله هر دو بی‌هیچ سبب

این پوشد نیل و آن به خون شوید لب

می‌شویم و می‌پوشم ای نوشین لب

در هجر تو رخ به خوان و از نیل سلب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

تا بشنیدم که گرمی از آتش تب

گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب

مرگست ندیمم از فراقت همه شب

تب با تو و مرگ با من این هست عجب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

از روی تو و زلف تو روز آمد و شب

ای روز و شب تو روز و شب کرده عجب

تا عشق مرا روز و شبت هست سبب

چون روز و شبت کنم شب و روز طلب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

تا دیده‌ام آن سیب خوش دوست فریب

کو بر لب نوشین تو می‌زد آسیب

اندیشهٔ آن خود از دلم برد شکیب

تا از چه گرفت جای شفتالو سیب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

بی‌خوابی شب جان مرا گرچه بکاست

جر بیداری ز روی انصاف خطاست

باشد که خیال او شبی رنجه شود

عذر قدمش به سالها نتوان خواست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

ای جان عزیز تن بباید پرداخت

گر با غم عشق و عاشقی خواهی ساخت

اندر دل کن ز عشق خواری و نواخت

با روی نکو چو عاشقی خواهی باخت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

آن موی که سوز عاشقان می‌انگیخت

کز یک شکنش هزار دلداده گریخت

آخر اثر زمانه رنگی آمیخت

تا در کفش از موی سیه پاک بریخت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

در دوستی ای صنم چو دادم دادت

بر من ز چه روی دشمنی افتادت

دشمن خوانی مرا و خوانم بادت

ای دوست چو من هزار دشمن بادت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

ای مانده زمان بنده اندر یادت

دادست ملک ز آفرینش دادت

تو عید منی به عید بینم شادت

ای عید رهی عید مبارک بادت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

ای کرده فلک به خون من نامزدت

دیدار نکو داده و برده خردت

ز اقبال قبول تو و ز ادبار ردت

من خود رستم وای تو و خوی بدت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

صدبار به بوسه آزمودم پارت

بس بوسه دریغ یافتم هر بارت

گفتم که کنون کشید خواهم بارت

با این همه هم به کار ناید کارت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

ای خواجه محمد ای محامد سیرت

ای در خور تاج هر دو هم نام و سرت

پیدا به شما دو تن سه اصل فطرت

ز آن روی سخا از تو و علم از پدرت

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

زین پس هر چون که داردم دوست رواست

گفتار بیفتاد و خصومت برخاست

آزادی و عشق چون همی باید راست

بنده شدم و نهادم از یک سو خواست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

خورشید به زیر دام معشوقهٔ ماست

مه با همه حسن نام معشوقهٔ ماست

امروز جهان به کام معشوقهٔ ماست

عالم همه بانگ و نام معشوقهٔ ماست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

بیرون جهان همه درون دل ماست

این هر دو سرا، یگان یگان منزل ماست

زحمت همه در نهاد آب و گل ماست

پیش از دل و گل چه بود آن منزل ماست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

روز از طلبت پردهٔ بیکاری ماست

شبها ز غمت حجرهٔ بیداری ماست

هجران تو پیرایهٔ غمخواری ماست

سودای تو سرمایهٔ هشیاری ماست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

هر باطل را که رهگذر بر گل ماست

تو پنداری که منزلش در دل ماست

آنجا که نهاد قبلهٔ مقبل ماست

درد ازل و عشق ابد حاصل ماست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

هجرت به دلم چو آتشی در پیوست

آب چشمم قوت او را بشکست

چون خواستم از یاد غمت گشتن مست

بگرفت مرا خاک سر کوی تو دست

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

دستی که حمایل تو بودی پیوست

پایی که مرا نزد تو آوردی مست

زان دست به جز بند ندارم بر پای

زان پای به جز باد ندارم در دست

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۲
sunny dark_mode