گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

زهریست فراقت که دلم میچشدش

پا زهر وصال ار نبود میکشدش

خون شد دل زار من بیکروزه فراق

دانی چه شود اگر بماهی کشدش

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode