سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۲
در جنب گرانی تو ای نوشتکین
حقا که کم از نیست بود وزن زمین
وین از همه طرفهتر که در چشم یقین
تو هیچ نه و از تو گرانی چندین
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۳
بهرام دواند هر دو جویندهٔ کین
آن قوت ملک آمد و این قوت دین
هر روز کند اسب سعادت را زین
بهرام فلک ز بهر بهرام زمین
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۴
پار ارچه نمیکرد چو کفرم تمکین
امسال عزیز کرد ما را چون دین
در پرورش عاشقی ای قبلهٔ چین
هم قهر چنان باید و هم لطف چنین
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۷
بوطالب نعمت ای همه دولت و دین
در خود نگر و جمله جهان نیک ببین
کز همت و جود آفتابی و سحاب
وز رفعت و حلم آسمانی و زمین
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۱
در راه یگانگی نه کفرست و نه دین
یک گام ز خود برون نه و راه ببین
ای جان جهان تو راه اسلام گزین
با مار سیه نشین و با خود منشین
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۷
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین
کز ماتم تو شدیم با مرگ قرین
زین ماتم کاندرونی ای شمع زمین
چون برخیزی به ماتم ما بنشین
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۷
آن را که به چشم کشف پیداست یقین
او در ره مستقیم داناست بدین
گرچند هزار گونه راهست چو موی
زان جملهٔ مو، یک رسن راست ببین
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۶۳ - الرّضا و التّسلیم
تا برد به غارت غمت از من دل و دین
با هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین
دنیا و دلی داشتم و جان و تنی
هر چار تو داری زکه ترسم پس ازین
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۸۳ - الاسرار
قومی به گمان فتاده اندر ره دین
قومی دگر اوفتاده در راه یقین
ناگاه به گوشه ای برآرند آواز
کای بی خبران راه نه آن است و نه این
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۸۴ - الاسرار
در دیدهٔ ما نگر جمال حق بین
کاین نور حقیقت است و انوار یقین
حق نیز جمال خویش در ما بیند
این فاش مکن که خونت ریزد به زمین
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۶
سبحان الله ز گردش چرخ برین
بی شرکت من غمی نیاید بزمین
ور روی زمین نشاط و شادی گیرد
ما را نبود بنیم جو بهره ازین
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۷
دیدی که ز ناز بودم ای ماه زمین
گردان شده چون پیاله زان دست بدین
باز آی و کنون چون خم می بازم بین
خونین دل و سر گرفته و خانه نشین
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۸
گر رای تماشا کنی ای دل منشین
بیرون جه از آن کمند زلف برچین
پیرامن چشمۀ حیات لب او ی
بگشای یکی دو چشم و آن سبزه ببین
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵۹
خود حال دلی بود پریشانتر از این
با واقعهٔ بیسر و سامانتر ازین
اندر عالم که دید محنتزدهای
سرگشتهٔ روزگار حیرانتر از این
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶۵
در دیدهٔ ما نگر جمال حق بین
کاین عین حقیقت است و انوار یقین
حق نیز جمال خویش در ما بیند
وین فاش مکن که خونت ریزد به زمین
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷۷
رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین
این نبض مرا بگیر و قاروره ببین
گفتا با دست با جنون گشته قرین
گفتم هله تا باد چنین باد چنین
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷۹
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهرهٔ این
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰۶
ما کاهگلان عشق و پهلو به زمین
کرده است زمین را کرمش مرکب و زین
تا میبرد این خفتگکانرا در خواب
اصحاف الکهف تا سوی علیین
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۱
از بهر نشاط و طرب ای ابن یمین
با دختر رز تا بتوانی منشین
کوام خبائث است و از خاطب خویش
جز گوهر عقل می نخواهد کاوین
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴۵
خوشباش که روزی رسد ای ابن یمین
حاجت نبود مگر بکوشش چندین
از دست طمع محنت و خواری چه کشی
قانع شو و با راحت و عزت بنشین