گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز

رفتم به دیار آن مه مهرانگیز

من جای نکرده گرم گردون به ستیز

زد بانگ که هان چند نشینی برخیز

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ساقی نه ز آب تلخ کز آتش تیز

یکرطل گران سوی من آور برخیز

گر زانکه ز توبه ات شوم عذرانگیز

انداز به آستین و در حلقم ریز

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

در مهر علی کوش و در ایمان آویز

با هر که نه یار اوست منشین و مخیز

آنانکه ز راه مهر او دور شدند

زان مردم دور مردم ای دل بگریز

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

آدم بطهارت و تمیز است عزیز

بهتر ز طهارت و تمیزست چه چیز

در گربه تمیز دست و رو شستن هست

از گربه کم است هر کرا نیست تمیز

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف سیم شمشیر است که بیش برست » برگ دهم سه شمشیر است

 

ای آنکه ز غمزه میزنی دشنه تیز

برخیز و به عشوه خون این خسته بریز

چشمان تو غمزه سه شمشیر زنند

کس چون بسه شمشیرزن افتد بستیز

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای ریخته خونم بدو چشم خونریز

ناکرده ز خون ناحق من پرهیز

تیز از دل سخت گشته تیغ مژه ات

تیغیست بلی ز سنگ می گردد تیز

فضولی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

تا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز!

دوری کن و در دامن عزلت آویز!

انسان مجازیند این نسناسان

پرهیز! ز انسان مجازی، پرهیز!

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

پس در این معنی بلاشک ای عزیز

از مؤذن به بود کناس نیز

شیخ بهایی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

ای روی تو آفتاب در چشم تمیز

وی زلف سیاه تو بود عنبر بیز

عمرت گویم ولی ازین می ترسم

کز نسبت او تو بی وفا گردی نیز

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

گیرم که کنم من از مناهی پرهیز

با حکم قضا کر است یارای ستیز

ساقی بکفم نهاده جام لبریز

میگویدم آنگاه که کج دار و مریز

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

از خصمی روزگار بی مهر و تمیز

تا چند زنیم سینه بر خنجرِ تیز؟

نی ناخن تدبیر و نه بازوی ستیز

نه جای شکیبایی و نه پای گریز

حزین لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۸ - اشرف سمرقندی

 

خوش باش که این نفس عزیز است عزیز

می نوش که این قصه دراز است دراز

رضاقلی خان هدایت
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

ای آنکه بذات خود عظیمی و عزیز

کس را بکمال هستیت نیست تمیز

از فتنه نفس عالم حادثه خیز

جز بر تو صفی را نبود راه گریز

صفی علیشاه
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

شد باد سحر مشک فشان عنبر بیز

آن باده مشکبوی در ساغر ریز

زد شانه صبا طره سنبل، برخیز

آن سنبل طره را بزن شانه تو نیز

میرزا حبیب خراسانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۳

 

«هدمان » ایثار و نطق باشد «کردیز»

تنبار تقی ز تهمت و حلم «غریز»

«فیمان » تکمیل حسن و قول و عمل است

انفاق تحیرات بود «انور» نیز

ادیب الممالک
 
 
۱
۲
sunny dark_mode