گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

ای از گل دولت تو شاهی بوئی

از بند جهان برغم هر بد گوئی

چون سوسن ده زبان بمدحت کوشم

چون بید زبانی کنم از هر موئی

امامی هروی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰۶

 

ای باد سحر تو از سر نیکوئی

شاید که حکایتم به آن مه گوئی

نی نی غلطم گرت بدوره بودی

پس گرد جهان دگر کرا میجوئی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱۵

 

ای ترک چرا به زلف چون هندوئی

رومی رخ و زنگی خط و پر چین موئی

نتوان دل خود را به خطا گم کردن

ترسم که تو ترکی و به ترکی گوئی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۴

 

دل گفت مرا بگو کرا می‌جوئی

بر گرد جهان خیره چرا می‌پوئی

گفتم که برو مرا همین خواهی گفت

سرگشته من از توام مرا می‌گوئی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۹

 

دی بلبلکی لطیفکی خوش گوئی

می‌گفت ترانه‌ای کنار جوئی

کز لعل و زمرد و زر و زیره توان

برساخت گلی ولی ندارد بوئی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۱۱

 

گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی

گه قصهٔ آ، به درد دل می‌گوئی

سرگشته چرا گرد جهان می‌پوئی

کو از تو برون نیست کرا می‌جویی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴۱

 

گفتی که تو دیوانه و مجنون خویی

دیوانه توی که عقل از من جویی

گفتی که چه بی‌شرم و چه آهن روی

آئینه کند همیشه آهن روی

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲

 

با این همه جور و تندخویی

بارت بکشم که خوبرویی

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

ای دیده پی بلای دل می‌پوئی

در آب بلای دل، بلا می‌جوئی

خواهی که به اشک دیده دل پاک کنی

سودت ندهد که خون به خون می‌شوئی

سلمان ساوجی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

در خانقه از بهر جهت می پویی

در وی همه ذکر از این جهت می گویی

در هر جهتی ز بی جهت بی خبری

بگذر ز جهت چو بی جهت می جویی

شمس مغربی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

ای ابر پر آب بر هوا می پویی

گریان گریان رخ ز حیا می شویی

فریاد کنان چو رعد و برداشته آب

از بهر حسین ، کربلا می جویی

ابن حسام خوسفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

ای آنکه به هرزه راه شک می‌پویی

با تست کسی که از منش می‌جویی

ای بی‌خبر آن راز که با ما داری

چون دوری آهسته چرا می‌گویی

فصیحی هروی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۸

 

ای قد تو سرو چمن دلجویی

روی تو گل گلشن نیکورویی

سودایی زلف خویش کردی چو مرا

عذرم بپذیر در پریشان‌گویی

قدسی مشهدی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

تا کی پی فردوس سراپا پوئی

گه بسته رنگ و گاه خسته بوئی

سردار تو از اصل مپرداز به فرع

رو خربزه خورباش چه بستان جوئی

یغمای جندقی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲ - وله ایضاً

 

ای از تو بهر چمن بهر گل بوئی

هر چیزی را بیاد تو یاهوئی

کوی تو بود کعبهٔ مقصود همه

‌‌اقطار بمرکز آید از هر سوئی

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً

 

ای حاجب ابروی تو هرابروئی

از روی تو آب روی هر دلجوئی

حسن همه زان تست بل عشق همه

‌‌در هر کوئی ز تست گفتگوئی

حکیم سبزواری
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۵ - سحابی استرابادی قُدِّسَ سِرُّه

 

آیینه صفت به دست آن نیکویی

زین سوی نموده‌ای ولی آن سویی

اودیده ترا که عین هستی تواست

زانش تو ندیده‌ای که عکس اویی

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۲
sunny dark_mode