خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵
این عقل که در ره سعادت پوید
روزی صد بار خود تو را میگوید
دریاب تو این یک دم وقتت که نهای
آن تره که بدروند و دیگر روید
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۱
هرگه که دلم فرصت آن دم جوید
کز صد غم دل با تو یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آن دم گوئی
از چرخ ببارد از زمین برروید
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶۷
هر گه که دلم فرصت آن دم جوید
کز صد غم دل با تو یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آندم گوئی
از چرخ ببارد از زمین بر روید
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
گرچه غم تو رخم به خون می شوید
عشق تو دراین دلم فزون می روید
آن است که عشق تو زبون می جوید
ورنه شکر تو تلخ چون می گوید
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۲۰
برخیز که ابر خاک را میشوید
تا سبزه ز خاک تو برون میروید
ای خفته اگر سخن نمیگوئی تو
این خاک تو گوئی که سخن میگوید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۵۲ - الطریقة
هر دل شده ای چهره به خون می شوید
هر غمزده ای ترانه ای می گوید
در هر راهی که رهروی می پوید
چون نیک نگه کنم تو را می جوید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۲
امروز هر آن کسی که گل می بوید
با او به زبانِ حال گل می گوید
کز یار به هر جفا جدایی مَطلَب
کز خار به روزگار گل می روید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۴۷
هرگه که دلم فرصت آن در جوید
کز صد غم خویشتن یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آن دم گویی
کز ابر ببارد، از زمین بر روید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۵۳
نی بر سر آب و جویها می روید
واندر طلب عشق خدا می پوید
نی زن چو زعشق یک دم او را بدمد
بنگر که چگونه سرّها می گوید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۰
گر در همه عمر خویش فرصت جوید
نا با من خسته دل حدیثی گوید
ناگاه ستیزۀ مرا چشم رقیب
چون دیدۀ نرگس از زمین بر روید
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۰
هر چند دلم رضا او میجوید
او از سر شمشیر سخن میگوید
خون از سر انگشت فرو میچکدش
او دست به خون من چرا میشوید
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴۸
تا جان دارم دلم به کویت پوید
تا دل باشد به آرزویت جوید
وآنگه که شوم خاک ز خوناب دلم
هر گل که دمد به رنگ رویت روید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
در ماتم من مرغ صراحی مؤید
غسّال بآب چشم جامم شوید
از خاک من آن خار که بیرون آید
زو تا بقیامت گل حمری روید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲
زلف سیهت که بر مهت میپوید
در باغ رخت سنبل و گل میبوید
بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت
احوال پریشانی ما میگوید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱
روزی که سمن بر لب جو بر روید
خرم دل آنکس که لب جو جوید
از مطرب آب بشنود ناله که او
بر رود خوشک ترانهای میگوید
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰
جان قصهٔ آن ماه سخنگو گوید
دل کام روان زان لب دلجو جوید
گر عکس رخش بر چمن افتد روزی
از خاک همه لالهٔ خودرو روید
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷
بلبل مست است و بوی گل می بوید
دل داده به ما و دلبرش می جوید
این قول خوشی که تو ز سید شنوی
بشنو بشنو که او ز او می گوید
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۸۴
در باغ دلم که روضه نعتش گوید
آب طلبت روی چمن می شوید
خرم شجر آرزوی وصال جانان
صد نامیه از هر ورقش می روید
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳
در دشت وجودم که فلک می پوید
تا بذر غم از برای ذرعش جوید
هر ابر نفس که خیزد از بحر دلم
مسمار بلا روید و ناوک روید