گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲

 

ای از تو فتاده عالمی در شر و شور

فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور

تو با همه در حدیث و گوش همه کر

تو با همه در حضور و چشم همه کور

باباافضل کاشانی
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۴۴

 

جانا! جانم ز قعر دریای حضور

دُرّی عجب است غرق چندینی نور

گرچه تن من ز کار دورست ولیک

یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۳۱

 

از ذکر شود خانهٔ فکرت معمور

وز ذکر شود دیو و شیاطین زتو دور

گر تو نفسی به ذکر حق بنشینی

بیزار شوی ز خویش و ز جنّت و حور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۱۳

 

از تست فتاده در خلایق شر و شور

در پیش تو درویش و توانگر همه عور

ای با همه در حدیث و گوش همه کر

وای با همه در حُضور و چشم همه کور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۳۶

 

از شمع وصال کمترک یابی نور

ما کنت مقیداً بتیه و غرُور

دریاب فتوح وز رعونت شو دور

احضر نفساً و کل کاین مقدور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۱

 

زین سان که مراست از تو در سینه سرور

می ترسم از آنک خواجه گردد مغرور

مغرور مشو که شاهد ما معنی است

نزدیک میا تا نکنی صورت دور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۸

 

در عشق تو دل را نبود هیچ فتور

از سایهٔ تست چشم جانم پرنور

در پای تو میرم به یقین آخر کار

در پای تو مرده به که از چشم تو دور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۳

 

ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور

در درد بمانده ایم وز درمان دور

سبحان الله این چه پریشانیهاست

جان خسته و دل سوخته و تن رنجور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۷

 

از خود بینی اگر شوی مست غرور

دوران فلک بر تو شود دیدهٔ مور

چون دیده اگر شوی زخود بینی دور

در دایرهٔ نقطه شوی دیدهٔ نور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۲۳

 

گر نیست دلت شاد به تقصیر و قصور

از بهر چرا به هیچ باشی مغرور

چون گویندت که حاصلی نیست تو را

خواهی رنجید از آنچ می رنجی دور

اوحدالدین کرمانی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۹

 

ز آرایش رضوان ملک حور و قصور

زایوان بهشت خوش بود پردهٔ نور

و آنگه خوشتر که نیک نزدیک، نه دور

از پردهٔ نور، روی بنماید حور

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۹

 

و آنگه خوشتر که نیک نزدیک، نه دور

از پردهٔ نور، روی بنماید حور

نجم‌الدین رازی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای دل غم این جهان بیهوده مخور

بیهوده نئی غمان بیهوده مخمور

چون بوده گذشت و، نیست نابوده پدید

خوش باش و غم جهان بیهوده مخور

امامی هروی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

ای در طلب تو عالمی در شر و شور

نزدیک تو درویش و توانگر همه عور

ای با همه در حدیث و گوش همه کر

وی با همه در حضور و چشم همه کور

عراقی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶۳

 

حالیست عجب با توام ای طیره حور

بی تو دل و دیده را نه روح است و نه نور

ای منزل تو دل و دل از هجر تو ریش

ای جای تو چشم و چشم از روی تو دور

مجد همگر
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

هر کو ز فریب اهرمن باشد دور

باید که بود معتقد بعث و نشور

آخر نه که دانه گشت در خاک نهان

یکچند برو گذشت آمد بظهور

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

ای شمع دلم یافته از مهر تو نور

وی جوهر جانرا ز جمال تو سرور

ابروی تو پیوسته از آنروی خوشست

کز صحبت مستان نبُود یکدم دور

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

ای چشم بد از طلعت زیبای تو دور

نرگس ز فریب چشم مستت مغرور

گر چشم تو اشک جوید از دیده ی ما

عیبی نبُود که آب خواهد مخمور

خواجوی کرمانی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

خورشید سمای معرفت کرد ظهور

بر اهل ظهور از ره سی و دو نور

عارف به خط و خال بتان هر که نشد

هرگز نرسد به باطنش ذوق حضور

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

معشوقه به هر صفت که آید به ظهور

از ظلمت محض، یا خود از خالص نور

عاشق به همان صفت موصوف گردد

بر دین ملوک است رعیت مامور

قاسم انوار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode