عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۳۸
هر کوزه که بیخود به دهان باز نهم
گوید بشنو تا خبری باز دهم
من همچو تو بوده ام درین کوی ولی
نه نیست همی گردم ونه باز رهم
عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۲
ای ماه! گشاده کن به وصلت گرهم
تا من ز فرو بستگی غم برهم
از جانب من میانِ ما مویی نیست
آن موی میان تست، من بیگنهم
عطار » وصلت نامه » بخش ۶۹ - و له ایضاً
هر کوزه که بیخود بدهن باز نهم
گوید بشنو تا خبری باز دهم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۲
از خطّ تو شد بنفشه را پشت بخم
و آمد ز پریشانی از آن سان برهم
کز زلف تواش باز نمی دانستم
چون دیدمشان در پس گوش تو بهم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۶
مانند قلم سپید کار سیهم
گر همچو قلم سرم بری سر ننهم
چون سر خواهم به ترک سر خواهم گفت
چون با سر خود ز سر او شرح دهم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱
چون میکشد آن طیرهٔ خورشید و مهم
من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
باری دو سه بوسه بر دهانش بدهم
وانگه بکشد چو میکشد بر گنهم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲
من با دگری دست به پیمان ندهم
دانم که نیوفتد حریف از تو بهم
دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
بنشسته بدیم ما دو شهباز به هم
کردیم به کوه و دشت پرواز بهم
هر یک به رهی دگر برون افتادیم
تا خود به کجا رسیم ما باز به هم
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۷
گر دل بهوای گوهر و در ندهم
بر جان غم غرق و زحمت پرندهم
تا مرغ دل از دانه شهوت نپرد
از دام چهار تیر عنصر نرهم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
بلی گفت، سالار و فرمان هم
ولی عزتم هست تا در دهم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷
خوش آن که در آن حریم میبود رهم
هجر آمد و بنشاند به خاک سیهم
اکنون بی تو که جان به قربانت باد
خون جگرست جلوهگاه نگهم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷
در راه وصالت ای بت کج کلهم
شب تا به سحر چشم تمنا به رهم
تا پیک صبا مژدهٔ دیدار آورد
چون شعلهٔ شمع مضطرب شد نگهم
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
در فقر و فنا بسی کم از خاک رهم
وین رتبه به ملک هردوگیتی ندهم
بی منت گنج و لشکر از دولت عشق
شادم که به کشور ....پادشهم