گنجور

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۷

 

عضوی زتو گر دوست شود با دشمن

دشمن دو شمر تیغ دو کش زخم دو زن

نصرالله منشی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۵

 

بس کور دل است این فلک بی‌سر و بن

زان کم نگرد به صورت آرای سخن

خاقانی اگر ممیزی عرضه مکن

آن یوسف تازه را بر این گرگ کهن

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۷

 

خاقانی را غم نو و درد کهن

آورد بدین یک نفس و نیم سخن

تا من به تو زنده‌ام به دل کس نکنم

چون من رفتم تو هرچه خواهی میکن

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۳

 

در عالم جان نه مرد پیداست نه زن

چه عالم جان نه جان هویداست نه تن

تا کی گویی ز ما و من شرمت باد

تا چند ز ما و من که نه ماست نه من

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷

 

آن رفت که گفتمی من از زهد سخن

اکنون من و دَردِ نو و دُردی کهن

دی سر و بُنِ صومعهٔ دین بودم

و امروز به میخانه شدم بی سر و بن

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۵

 

شمع آمد و گفت: من نیم عهد شکن

یک ذرّه نبود بیوفایی در من

آتش بر من همه جهان کرد سیاه

من از آتش همه جهان را روشن

عطار
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

ای کرده گرد ماه ز شب خرمن

گریان ز حسرت تو چو باران من

آری دلیل قوت بارانست

آنجا که گرد ماه بود خرمن

ای هندوان زلف تو ترک آیین

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان

 

بگشای چو گل به وعده راست دهن

ورنی ز تو چون لاله درم پیراهن

دعوی دلست با توام بانگ مزن

آنک در حکم عشق و اینک تو و من

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

دارم سخنان تازه و زر کهن

آخر به کف آرمت به زر یا به سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۹ - داستان شاه کشمیر و دخترش و پری و چهار برادر زیرک

 

ایزد ز زبان چو دید نقصان بدن

کردش چو پدید شد به زندان دهن

نقصان بدن اگر نخواهی مشکن

زندان خداوند به بیهوده سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان

 

دعوی دلست با توام بانگ مزن

آنک در حکم عشق و اینک تو و من

ظهیری سمرقندی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۶

 

گر راحت دل خواهی و آسایش تن

با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن

ور اطلس روم خواهی و ماه ختن

از شرق به غرب می رو و جان می کن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۳۹

 

بگریختم از عشق تو ای سیمین تن

باشد که زغم باز رهم مسکین من

عشق آمد وزنیمه رهم باز آورد

مانندهٔ خونیان رسن در گردن

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۳

 

ای مدح تو آورده قلم را بسخن

وی ناطقه در وصف کفت بسته دهن

چون هر سخن آوری سخن از تو برد

پس چون سخن آوری کنم پیش تو من؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۴

 

با دیده دلم گفت: چو از دست تو من

خون گشتم و ساختم در آتش مسکن

تو راه برون شوم بکن ، گفت بچشم

از بهر تو بر منست راهی روشن

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

گر باد شوم، در آیمت پیرامن

ورکرد شوم، نشینمت بر دامن

سوی تو شدر وگر بود بسته چو چنگ

هر یک رگ من بریسمانی در تن

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

در عشق تو زآنکه هست بیم کشتن

هر گه که ره گریز جویم ز تو من

باز آوردم غم تو مانندۀ شمع

بندی بر پای و رشته یی در گردن

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۷

 

نرگس که در انتظار گل بود چو من

یک چند نهاده چشم بر طرف چمن

با سرخ گلش بهم چو دیدم گفتم

ای نرگس پرخمار ، چشمت روشن

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۸

 

خصمم که بگفت و گو درآمد با من

ریش چو جوال دیدمش تا دامن

گفتم که در آن ریش جهم عقلم گفت

با سگ بجوال در نشاید رفتن

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم

 

فردا که مقدسان خاکی مسکن

چون روح شوند راکب مرکب تن

چون لاله بخون جگر آلوده کفن

از خاک سر کوی تو بر خیزم من

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode