سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳
ای دشمن اهل سخن از بی سخنی
در عیب هنر، کار تو گوهرشکنی
انصاف چگونه در تو گنجد، که پر است
بیرون تو از کبر و درونت ز منی
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱
خوش آنکه ندارد غم فرزند و زنی
از خار تعلق بجگر نیش زنی
غم نیست کسی را که تعلق نبود
غربت نکشد آنکه ندارد وطنی
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
این ریخته خون من و صد همچو منی
هر لحظه جدا ساختی جانی ز تنی
عذرت چه بود چو روز محشر بینی
بر دامن خویش دست خونین کفنی
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶
هرچند که گلچهره و سیمین بدنی
حیف از تو ولی که شمع هر انجمنی
ای یار وفادار اگر یار منی
با غیر مگو حرفی و مشنو سخنی
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۲
هر دم ز تو عمر می کَنَد بیخ و بنی
جز وعده به فردا نشناسی سخنی
دیروز تو را که هست فردا، امروز
بنگر که چه کرده ای که فردا نکنی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۴ - روزبهان شیرازی قُدِّسَ سِرُّه العزیز
گر یک سبق از علم خموشی دانی
بسیار بدین گفت و شنو خنده زنی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
هر کس به تصور ز تو گوید سخنی
اینها سخن است کانچه دانی آنی
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
ای روح روان که فارغ از این بدنی
جویای عزیزکردهٔ خویشتنی
ای خفته به خاک، من تو هستم تو منی
من فرزندم تو مادر ممتحنی