×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۷
بر آتش اگر بی تو نخفتم خفتم
با انده اگر بی تو نجفتم جفتم
صبری که ز دل همی نرفتم رفتم
این که همه هر چه می نگفتم گفتم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۱
باغی که من از بهار او بشکفتم
بشکفت و نمود هرچه من میگفتم
با ساغر اقبال چو کرد او جفتم
سرمست شدم سر بنهادم خفتم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵۴
شادی کردم چو آن گهر شد جفتم
چون موج ز باد بود خود آشفتم
آشفته چو رعد سر دریا گفتم
چون ابر تهی بر لب دریا خفتم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳۵
من دوش فراق را جفا میگفتم
با دهر فراق پیش میآشفتم
خود را دیدم که با خیالت جفتم
با جفت خیال تو برفتم خفتم
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۵
هر چند بر نهال دانش رفتم
طاقم ز نشاط دل و با غم جفتم
عیبم بجز این نیست که من در هنر
بسیار بالماس تفکر سفتم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۳
یکباره بترک دار دنیاگفتم
بیرون خود از غبار هستی رفتم
از بسکه درون سینه شبهای فراق
در خدمت سلطان خیالت خفتم