گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شرمنده شوم اگر بپرسی عملم

ای اکرم اکرمین بیامرز و مپرس

شیخ بهایی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

بی گریه به سر نمی برم نیم نفس

خوشتر دارم به طفل اشک از همه کس

بی گریه به سر چنان توان برد که من

وا کردم چشم و اشک را دیدم بس

ابوالحسن فراهانی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

ای مرغ چمن، عشق ندانی ز هوس

از گفت و شنید عاشقی بس کن، بس

عاشق نبود خانه‌طلب، ور نه چرا

پروانه نشد مقید دام و قفس؟

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

ای خواهش عشقت آرزوی همه کس

پرواز کند سوی تو عنقا و مگس

مرغان همه نزدیک به دام آمده‌اند

تا بخت به نام که زند فال قفس

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

پوشیده چو شمع نیست، داند همه کس

کز دیده من، دود نخیزد به هوس

نی را به گلو چو ناله گردیده گره

ناچار به دیده افتدش راه نفس

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

از همسفران عشق، چون اهل هوس

افغان که درین بادیه بس ماندم پس

مشتاق به ذکر سبقت‌اندیشانم

چون مانده ز کاروان، به آواز جرس

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۹

 

از فیض دم شماست پیش همه کس

بر گردن صبح، حق تقصیر نفس

ما را ز شما به جز دعا نیست هوس

مر شاهان را دعای درویشان بس

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

کو عقل که نفس را کند منع هوس

از شهد به بادزن شود دور، مگس

با نفس به جز خرد نمی‌سازد کس

در پهلوی شیر شیربان خوابد و بس

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

تا چند ز کس تاب جفا آرد کس

گفتم به تو بس جفا و، بیرحمی، بس

آخر تن و جان خسته‌ای چند کشد

در عشق تو بار ناله بر دوش نفس

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

نوروز شد و شکفت گلزار هوس

گفتن به تو ای معلّم هرزه نفس

بر نوگل من جفا و بیرحمی بس

گل را به قفس نگه نمی‌دارد کس

فیاض لاهیجی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ای جان و دل مرا انیس و مونس

باغی است رخت درو ز گلها مجلس

لب غنچه و خط بنفشه و عارض گل

بینی قلم و نرگس چشمت نرگس

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

بخرید یکی خواجه، غلامی به هوس

پرسید از آن بنده ی پاکیزه نفس

کآیی به چه کار تا همانت سپرم؟

گفتش که همین به کار آزادی و بس

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

با یک هستی چه گوئی ای سرد نفس

چون نیست بود آن همه چیز این همه کس

...بگی ار ز این و آن سلب آرند

پیدا پنهان بار خدا ماند و بس

یغمای جندقی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

بر روز ستاره تا کی افشانی بس

در روز ستاره بالله ار بیند کس

دهرت ز مراد خویش دارد محروم

یا دست جهان ببند یا پای هوس

قاآنی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

عمرت رود ارتمام برجرم و هوس

به زانکه رسد دمی جفای تو بکس

این خلق همه گیاه بستان حقند

گر سرو صنوبرند ور سنبل و خس

صفی علیشاه
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ای شکر اگر وانرسی خال مگس

زین جور که می کنی نداری غم کس

از مهر تو من هم ز تف کوره ی دل

برقی بفروزم نه تو مانی نه مگس

ای خواجه دگر شکر فشانی نکنی

[...]

وفایی مهابادی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode