گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

کفتم ز سر لطف که ای طرف پسر

زان پیش که مور صف کشد گردشکر

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

از شام شراب دادنت تا بسحر

وانگه که فرو شد از سر مستی سر

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

آن لعبت زرّین کمر سیمین بر

بر کوه ز افعی سیه بسته کمر

آن خال شکر فروش هندوش نگر

همچون مگسی نشسته بر تنگ شکر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

ای فتنه ی چشم پر خمارت عبهر

وی تشنه ی لعل آبدار تو شکر

لالای عقیق دُر فشانت لؤلؤ

هندوی کمند مشکبارت عنبر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

آن شاه که شهر علم را آمد در

پشت سپه و ابن عم پیغمبر

شاه شهد امیر نجف جفت بتول

داماد رسول و شیر یزدان حیدر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

می گفت دهل دوش بهنگام سحر

کاوازه ی من جهان کند زیر و زبر

چوگان بزدش بر دهن و گفت خموش

بربسته دگر باشد و بر رسته دگر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

زلف بت من گفت که در دور قمر

مائیم کشیده ماه را در چنبر

خطّش ز کناره ئی برون آمد و گفت

بربسته دگر باشد و بر رسته دگر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

گفتم مگذر گفت ز پیشم بگذر

گفتم بنگر گفت که دیوانه نگر

گفتم هیچم گفت نمی ارزی هیچ

گفتم خاکم گفت که خاکت بر سر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

گفتم چو شوم تیغ ترا گفت سپر

گفتم که ز تیرت چه کنم گفت حذر

گفتم که چو اشکم چه بود گفت که سیم

گفتم که چو رویم چه بود گفتا زر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

گفتم که برویت چه کنم گفت نظر

گفتم که ز کویت چه کنم گفت گذر

گفتم که غمت چند خورم گفت مخور

گفتم چه بود چاره ی من گفت سفر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

ای از لب شیرین تو شوریده شکر

وز لفظ تو در بحر حیا غرقه گهر

مرجان ترا کهینه لالا لولو

ریحان ترا کمینه خادم عنبر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۰

 

بدری که بود در شب گیسوش قمر

نامش سر صندوق بود بر سر در

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

تا چند توان کرد درین قصر دو در

اندیشه ی شش پیشگه و پنج ممر

برخیز و وطن با دو برادر بگذار

وز نه پدر و چهار مادر بگذر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

در ساعد سیمین چه کنی یاره ی زر

هر چند زر و سیم بهم نیکوتر

دانی بچه مانی ای بت مه پیکر

خورشید که از هلال سازد چنبر

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۲۹

 

ای بارگهت ز چرخ گردان برتر

مرّیخ ترا خنجر و خورشید سپر

رمحت که سماک رامح او را لقب است

از جوشن نُه توی فلک کرده گذر

جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۰

 

بگذشت به طرف چمن آن ماه سحر

قدّش چو بدید سرو بر راه گذر

گفتا: که به قدّ من همی ماند راست

گفتم: برو ای دراز کوتاه نظر

جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چو دریاست گهرپرور میر

شک نیست که دریاست ولی خس پرور

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۲ - رباعی

 

از رنگ بیاض رویت ای رشک قمر

وز عکس گل جمالت ای غیرت خور

مشاطه آفتاب بر روی افق

سرخاب و سپیداب کشد شام و سحر

چو شیرین را به هودج در نشاندند

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

گفتم که چه شوم تیغ تو را گفت سپر

گفتم که ز تیرت چه کنم گفت حذر

گفتم که چو اشکم بود گفت که سیم

گفتم که چو رویم چه بود گفت که زر

کمال خجندی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۱
sunny dark_mode