ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۵
ای صافی دعوی ترا معنی درد
فردا به قیامت این عمل خواهی برد
شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست
ننگت بادا اگر چنان خواهی مرد
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۶
دردا که درین زمانهٔ پر غم و درد
غبنا که درین دایرهٔ غم پرورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۷
فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
وز بیم حساب رویها گردد زرد
من حسن ترا به کف نهم پیش روم
گویم که حساب من ازین باید کرد
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۸
دل صافی کن که حق به دل مینگرد
دلهای پراکنده به یک جو نخرد
زاهد که کند صاف دل از بهر خدا
گویی ز همه مردم عالم ببرد
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۹
گویند که محتسب گمانی ببرد
وین پردهٔ تو پیش جهانی بدرد
گویم که ازین شراب اگر محتسبست
دریابد قطرهای به جانی بخرد
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰۰
من زنده و کس بر آستانت گذرد
یا مرغ بگرد سر کویت بپرد
خار گورم شکسته در چشم کسی
کو از پس مرگ من برویت نگرد
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱ - ابیات پراکنده از رباعیات
آنرا که کلاه سر بباید زد و برد
زانست که او بزرگ را دارد خرد
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد
گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد
خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۳۷
رو گرد سراپرده اسرار مگرد
کوشش چه کنی که نیستی مرد نبرد
مردی باید زهر دو عالم شده فرد
کو جرعه درد دوستان داند خورد
خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۵۰
غم خواره آنم که غم من نخورد
فرمانبر آنم که دل من ببرد
من جور و جفای او بصد جان بخرم
او مهر و وفای من بیک جونخرد
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
گویند به هر درد بود صابر مرد
تا کی خورم اندوه و غم و حسرت و درد
تا کی ز فراق دوست فریاد کنم
در فرقت دوست صبر نتوانم کرد
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
بیداد گرا بگرد بیداد مگرد
کز خلق به بیداد برآوردی گرد
ترسم بخوری ز درد ما روزی درد
بیداد رسد بهر که بیدادی کرد
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
نیمی ز دلم باد شد و نیمی گرد
نیمی ز تنم گرم شد و نیمی سرد
گفتم که وفا متاع مهر اندوزد
چون درد دلم همه جفا بار آورد
عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب سیام: اندر آیین عقوبت کردن و عفو کردن
گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد
صد راه دلم از تو پشیمانی خورد
جانا به یکی گناه از بنده مگرد
من آدمیام گنه نخست آدم کرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
گر باد هوای کوی سرایت سپرد
می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد
اندیشه نخواهم که به تو برگذرد
رشک آیدم از دیده که در تو نگرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد
از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد
این روی مرا که بود چون آبی زرد
آغشته به خون تمام عنایی کرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶
گوشم ز تو نشنود بتا جز همه سرد
دل بهره نیافت از تو جز محنت و درد
با این همه اندوه نمی باید خورد
چو خورد و چه پوشید کجا رفت و چه کرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰
تا چرخ مرا به چنگ عشق تو سپرد
شمع طربم ز باد اندوه بمرد
ای گردن رامش مرا کوفته خورد
در حسرت تو عمر به سر خواهم برد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹
آن کوه گذار آهوی دشت نورد
اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
تیری که همیشه جگر شیران خورد
آلوده به آهویی چرا باید کرد
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد
بلبل به زبان حال خود با گل زرد
فریاد همیکند که می باید خورد