میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۵- سورة الرحمن » ۱ - النوبة الثالثة
آن دل که تو سوختی تو را شکر آرد
و آن خون که تو ریختی بتو فخر کند
و ان دما اجریته بک فاخر
و ان فؤادا رعته لک حامد
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹
ای کشته مرا لعل تو مانند بسد
وی کشته به دندان بسد عاشق صد
دریاب مرا دلا سبکتر برکش
ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳
سودی همه را مرا زیان خواهی بود
آشوب دل و آفت جان خواهی بود
همچون گل و سوسن ار بر اندازه گری
پیوسته دو روی و ده زبان خواهی برد
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹
عمر تو اگر فزون شود از پانصد
افسانه شوی عاقبت از روی خرد
باری چو فسانه می شوی، ای بخرد
افسانهٔ نیک شو، نه افسانهٔ بد
ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
گفتم که مگر دل نه چو دلدار آید
تا در غم و شادیی مرا یاد آمد
اکنون چو برون نهاد از دایره پای
بگذارم تا سرش به دیوار آید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۰
گر عمر بود تو را فزون از پانصد
افسانه شوی عاقبت از روی خرد
باری چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانهٔ نیک شو نه افسانهٔ بد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳۴
در خاک نگه کند چو با ما نگرد
از غیرت آنکه دیده بر ما فکند
زان به نبود که ما کنون خاک شویم
تا بو که بدان بهانه بر ما نگرد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱
گردون که همه گرد جفا می گردد
پیرامن رخت عمر ما می گرد
تیر اجل از شست رها می گردد
پشتم چو کمان از آن دو تا می گردد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۲
آن باده که چشم عیش روشن دارد
همواره ز دست من نشیمن دارد
منگر تو بدان که من چه دارم بر دست
آن بین تو که او چه دست بر من داد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۳
دریاب گرت دست رسی خواهد بود
کین عالم فانی نفسی خواهد آمد
در هجر باختیار چندین بمکوش
هجران ضرورتی بسی خواهد بود
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم
در من نگری همه تنم دل گردد
درتو نگرم همه دلم دیده شود
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفتم
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره فرو چکید نامش دل شد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
بد بخت اگر بر لب دریا باشد
جز با لب خشک همچو دریا نبود]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم
آن بلبل محبوس که نامش جان است
دستش بشکستن قفص می نرسد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
آن پشه که در کوی تو پرواز کند
صیدی کند او که باز نتواند کرد
نجمالدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۶ - فصل
بدبخت اگر بر لب دریا باشد
جز با لب خشک همچو دریا نبود
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم
عشق رویت مرا چنین یکرویه
ببرید ز خلق و رو فرا روی تو کرد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم
ای باد تو بوی آشنایی داری
زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
أَرَی مَاءً وَ بی عَطَشٌ شَدِیدٌ
وَ لَکِن لَا سَبیلَ إِلی الوُرُودِ
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ جولاهه با مار
من آن کردم کز منِ بدعهد سزید
تو به زمنی همان کنی کز تو سزد