گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۷۶

 

شد در سر کار این دل کار افزای

صبر و خرد و هر چه مرا بدبر جای

جانی بسر آمدست چون شمع مرا

وان تیز ز دست غم تو بر سر پای

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۷۷

 

با آنکه تن ضعیف من شمع آسای

از جنبش بادی بنشیند بر جای

چون شمع بجست و جوی آن شمع آرای

دارد همه ساله کفش رویین در پای

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۷۸

 

در پنجه شدم با قدح مرد گرای

تا کرد چنانم که نجنبم از جای

با ساغر باده در کمر دست که کرد

کورانه بعاقبت در آورد از پای؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

عاقل بچه امید درین شوم سرای

بر دولت او دل نهد از بهر خدای

چون راست که خواهد که نشیند از پای

گیرد اجلش دست که بالا بنمای

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

عاقل به چه امید درین شوم سرای

بر دولت او دل نهد از بهر خدای

چون راست که خواهد که نشیند از پای

گیرد اجلش دست که بالا بنمای.

نجم‌الدین رازی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶

 

ای لطف تو دستگیر هر بی‌سر و پای

احسان تو پایمرد هر شاه و گدای

من لولیکم، گدای بی‌برگ و نوای

لولی گدای را عطایی فرمای

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸

 

عشقی نبود چو عشق لولی و گدای

افگنده کلاه از سر و نعلین از پای

پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدای

بگذاشته از بهر یکی هر دو سرای

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹

 

عیشی نبود چو عیش لولی و گدای

او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای

اندر ره عشق می‌دود بی‌سر و پای

مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰

 

نی بر سر کوی تو دلم یافته جای

نی در حرم وصل نهاده جان پای

سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟

ای راه‌نما، مرا به خود راه‌نمای

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶۷

 

مه دوش به بالین تو آمد به سرای

گفتم که ز غیرتش بکوبم سر و پای

مه کیست که او با تو نشیند یک جای

شب گرد جهان دیده و انگشت نمای

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات

 

مه دوش به بالین تو آمد به سرای

گفتم که ز غیرتش بکوبم سر و پای

مه کیست که او با تو نشیند یک جای

شبگرد جهان دیدهٔ انگشت نمای

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲

 

گیرم که به فتوای خردمندی و رای

از دایرهٔ عقل برون ننهم پای

با میل که طبع می‌کند چتوان کرد؟

عیبست که در من آفریدست خدای

سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵

 

آب ار چه به هر گوشه کند جنبش و رای

بر صحن سرایت به سر آمد، نه به پای

چندان که به گرد خویش بر میگردد

از بزم تو خوب تر نمی‌بیند جای

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

از حال من آگهی تو ای بار خدای

و آن نیز توانی که ترا باشد رای

گر جز تو کسی هست بدو راه نمای

ور نیست پس این گره ز کارم بگشای

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

گفتم جانم گفت ز جان سیر برای

گفتم بنگر گفت که رویم منمای

گفتم بنشین گفت ز پیشم برخیز

گفتم که بیا گفت برو ژاژ مخای

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

آن لحظه که سر مست من بی سر و پای

زان پرده سرا برون شدم پرده سرای

گفتم که ز پایه پای بر چرخ نهم

پایم بشد از جا و بماندم بر جای

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

رفت آنک بباغ و راغ کردیمی جای

بودیم بهر پرده سرا پرده سرای

کان پای که پایمرد بودی ما را

زین دست ز دستش اوفتادم از پای

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

هر چند که ما را فلک بی سر و پای

یک روز نداد بر در مکنت جای

گر قافله ی آز بیک ره برسد

از درگه ما بانگ برآید که درآی

خواجوی کرمانی
 

حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

قسّام بهشت و دوزخ آن عقده‌گشای

ما را نگذارد که درآییم ز پای

تا کی بوَد این گرگ ربایی، بنمای

سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

از نشو و سحاب شد زمین سبزه نمای

وز بوی عبیر شد هوا نافه گشای

از لاله زرد و سرخ بر پشته کوه

عالم علم دو رنگ بر کرد بپای

ابن حسام خوسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode