گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۷

 

هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی

احوال همی پرسی و خود می‌دانی

تو سرو روانی و سخن پیش تو باد

می‌گویم و سر به خیره می‌جنبانی

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

بیا ساقی بدور دو ستکانی

بده بر گل شراب ارغوانی

کنار جویبار از خرمی شد

چو دوران جوانی از جوانی

نهان کرد آب را از دل ولی آب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

ایگوهر پاک از کدامین کانی

کز غایت روشنی ز ما پنهانی

حرمان ز وصال تو هم از غفلت ماست

ما در طلب و تو در میان جانی

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

نرگس که بتاجداریست ارزانی

افراخته است سنجق سلطانی

از زر چه زند لاف که سرمایه ی او

پنج آقچه نقدست و درستی فانی

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

می‌گفت عماد کاشی از نادانی

کامسال گرانی بود از بی نانی

تا بود وجود او گران بود همه

چون مرد کنون هست بدین ارزانی

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

زنجیر سر زلف چو می‌جنبانی

بر دامن ماه مشک می‌افشانی

چشم سیهت که شوخ می‌خوانندش

شوخ می‌رود چو باز می‌گردانی

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

پیش لب و زلفش ای دل از حیرانی

چون ابروی شوخ او مکن پیشانی

سودازدگی زلف او می‌بینی

باریک مزاجی لبش میدانی

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

چون لاله نزار خون جگر تا دانی

تا چند به ما دست جفا افشانی

بردی دلم از دست و بدادی بر باد

ای جان و جهان این همه از نادانی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

دل چند کشد به عشق سرگردانی

بازآر دل خسته ام ار بتوانی

ای دیده تو خون دل ما می ریزی

دل را چه گناهست تو خود می دانی

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۲

 

ای آنکه طلبکار جهان جانی

جانی و دلی و بلکه خود جانانی

مطلوب توئی طلب توئی طالب تو

دریاب که بی تو هر چه جویی آنی

شاه نعمت‌الله ولی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای آتش سودای تو در هر جانی

بشنو سخن دلشده حیرانی

از خواجه سرا ببر، که افسوس بود

پهلوی چنین گلی چنان ریحانی

امیر شاهی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۴۰

 

یارب به کرم توانگرم گردانی

از نان و کباب و کشکک و بریانی

این دولت نان و حشمت بغرا را

پیوسته بدار بر سرم ارزانی

صوفی محمد هروی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳

 

عید آمد و بانگ نوبت سلطانی

هرگوشه گذشت از فلک چوگانی

بر چرخ برین جذر اصم گوش گرفت

از غلغلهٔ کوس محمد خانی

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵

 

گر با تو گهی نظر کنم پنهانی

لازم نبود که طبع خود رنجانی

من بودم و دیدنی چو این هم منع است

آن نیز به یاران دگر ارزانی

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶

 

ای درگه تو عید گه روحانی

در تهنیتت هم انسی و هم جانی

از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک

ترسم که توام طفل طبیعت خوانی

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱

 

زاهد، به تو تقوی و ریا ارزانی

من دانم و بی‌دینی و بی‌ایمانی

تو باش چنین و طعنه می‌زن بر من

من کافر و من یهود و من نصرانی

شیخ بهایی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

سوز جگرم نمی‌برد درمانی

کی گرمی عشق را بود پایانی؟

چون لاله گر اجزای من از هم پاشد

هر جزو بر آتشم بود دامانی

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۸

 

حیرت‌زده را چه غم ز سرگردانی

از بی‌برگی چه باک و بی‌سامانی

از محنت هجر و لذت وصل، دلم

آسود، که آسوده شود حیرانی

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۹

 

در شعر شوی گر انوری را ثانی

تحسین تو کس نمی‌کند تا دانی

آن به، که چو اطفال به مکتب‌خانه

خود خوانی و بر خویش سری جنبانی

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

گر در طلب معرفت یزدانی

بر دور تسلسل ز چه سرگردانی؟!

محتاج نباشد این معانی به بیان

بر حکمت اوست منطقت برهانی

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode