گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۹

 

آیا تو ز نادانی و سرگردانی

خود را و مرا به هرزه می رنجانی

آنچ آن توَست از تو نستاند کس

وآنچ آن تو نیست از کسش نستانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۲

 

دردی است طمع که نیستش درمانی

گنجی است یقین که نیستش پایانی

خاک در فقر توتیایی است بزرگ

کان حیف بود به چشم هر سلطانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۵۲

 

بر باد اگر تو عشق شهوت دانی

خاکت بر سر که سخت سرگردانی

عشق آب حیات هر دو عالم باشد

تو آتش شهوتش چرا می خوانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۷

 

گفتند جماعتی زبس نادانی

با ماه که رخسارهٔ او را مانی

در حال مَه از شرم فرو رفت خجل

یعنی که مرا نباشد آن پیشانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۵۹

 

شمعا هستی به سوختن ارزانی

تا بی رخ معشوق چرا خندانی

هر چند سرت به گاز برمی دارند

برمی آری سری، زهی پیشانی

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۲۹

 

یار آمد دوش و کردمش مهمانی

هر چش گفتم نکرد نافرمانی

می خورد و بخفت مست و در دربستم

وانگه با او چه کرده باشم دانی

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۰

 

پیوسته ز بهر شهوت جسمانی

این جان شریف را همی رنجانی

آگاه نیی که آفت جان تواند

آنها که تو در آرزوی ایشانی

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۱

 

بی آنکه بآمدن قدم رنجانی

هر روز مرا بوعده یی بنشانی

صد عذر نکو نیامدن را دانی

یک حیله برای آمدن نتوانی

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

نزدیکان را بیش بود حیرانی

کایشان دانند سیاست سلطانی

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷۹

 

اسرار شنو ز طوطی ربانی

طوطی بچه‌ای زبان طوطی دانی

در مرغ و قفس خیره چرا میمانی

بشکن قفس ای مرغ کز آن مرغانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۵

 

ای آنکه ز حال بندگان میدانی

چشمی و چراغ در شب ظلمانی

باز دل ما را که تو میپرانی

آخر تو ندانی که تواش میخوانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰۳

 

ای ابر که تو جهان خورشیدانی

کاری مقلوب می‌کنی نادانی

از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی

بس گریه نصیب ماست تا گریانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳۴

 

ای دوست به حق آنکه جان را جانی

چون نامهٔ من رسد به تو برخوانی

از بوالعجبی نامهٔ من ندرانی

چون حال دل خراب من میدانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۹۷

 

پران باشی چو در صف یارانی

پری باشی سقط چو بی ایشانی

تا پرانی تو حاکمی بر سر آن

چون پر گشتی ز باد سرگردانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵

 

تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۲۱

 

تو دوش چه خواب دیده‌ای می‌دانی

نی دانش آن نیست بدین آسانی

در دست و تن تو کاله پنهان کرده است

ای شحنه چراش زو نمی‌رنجانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۴۳

 

حاشا که به ماه گویمت میمانی

یا چون قد تو سرو بود بستانی

مه را لب لعل شکرافشان ز کجاست

در سرو کجاست جنبش روحانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶

 

در خاک اگر رفت تن بیجانی

جان بر فلک افرازد و شاذروانی

در خاک بنفشه‌ای بپایید و برست

چون برندهد سرو چنان بستانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰۲

 

عالم سبز است و هر طرف بستانی

از عکس جمال گل‌رخی خندانی

هر سو گهریست مشتعل از کانی

هر سو جانیست متصل با جانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳۳

 

گر یک ورق از کتاب ما برخوانی

حیران ابد شوی زهی حیرانی

گر یک نفسی به درس دل بنشینی

استادان را به درس خود بنشانی

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode