گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

چون دید مرا مایل زلف و خط و خال

افکند نظر سوی من آن طرفه غزال

جمعیت حال داشتم چشم رسید

دیوانه شدم مرا پریشان شد حال

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - ماده تاریخ فوت

 

از باغ جلال ملت آن تازه نهال

کافاق آراست

چون رفت و خرد حساب کمیت سال

از طبعم خواست

گل دستهٔ گلشن جلال افزون دید

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

فن تو و سد هزار برهان کمال

شغل من و یک جهان خیالات محال

تو منزوی مدرسهٔ عالی فضل

من بیهده گرد راست بازار خیال

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴

 

در مدرسه جز خون جگر، نیست حلال

آسوده دلی، در آن محال است، محال

این طرفه که تحصیل بدین خون جگر

در هر دو جهان، جمله وبال است، وبال

شیخ بهایی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

از حسن تو ای فارس میدان جمال

آشوب و بلا فتاده در دست خیال

خوش باش که آفاق وجود ما شد

در راه تو از خون جگر مالامال

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

ای دست شکوه تو قوی از اقبال

بر فرق فلک نهاده پای اجلال

در عهد تو دری چو من از بحر هنر

حیف است به زیر پای دوران پامال

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

گردید الف قامت ما آخر دال

بر دوش نبردیم مگر وزر و وبال

بگذشته ما بود سراسر غفلت

تا چون شود آینده که خوابیم الحال

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

امشب که زمانه شد لبالب ز جمال

از پرتو حسن شد جهان مالامال

در مشرب ارباب هوس گرچه شب است

در مذهب عاشقان بود صبح وصال

فصیحی هروی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

در طره چون شبش دل شعله مثال

عاشق چون دید کرد نزدیک خیال

رفت از دنبال آتش اندر شب راه

هرگز عاقل نرفته ست از دنبال

ابوالحسن فراهانی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

هنگامه اهل وجد می‌باید و حال

تا مرد برد راه به معنی ز خیال

پرهیز اولی ز صحبت ساختگان

در مجلس تصویر، فزاید چه کمال

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

برخیز شب ای همای اوج اقبال

بگشا بهوای عشق جانان پر و بال

تاکی خوابی چو ماکیان ای نامرد!

کم نیستی از خروس برخیز و بنال!

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

پیدایی او اگر چه باشد به کمال

بیگانهٔ دید ماست آن حسن و جمال

همچون نرگس به هیچ جا ره نبرد

گر دیده ز شش جهت برون آرد بال

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

از حرف وصال تو بمن گردد حال

آری بفراق دیدگان حرف وصال

با مخمور است قصه باده صاف

با تشنه جگر حکایت آب زلال

مشتاق اصفهانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

آنان که به دعوا شده سادات مثال

سادات شدن به صورت امری است محال

امروز دروغشان از این معلوم است

بر سر بستند سبز و می گویند آل

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

گویند کسانی که جهان است خیال

چیزی که خیال است حرام است حلال

در خواب خیال رفته آگاه نیند

کیفیت حال را که خرس است جوال

سعیدا
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای خواجه، چه میگریزی از من مه و سال؟!

نه تو بکرم شهره و نه من بسؤال!

چون دوست بود دشمن دشمن، مگریز!

مال تو تو را دشمن و، من دشمن مال!

آذر بیگدلی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای صوفی و مفتی از من راست مقال

درگوهر و خوی خود مبافید سوال

دیوانه تری در همه حال از همه کس

...تری از همه کس در همه حال

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

سردار که بی نظام و سرهنگ و جدال

در بست بهم سپه وران را دم ویال

با آن همه یال بندیش رم کرده است

زان توپ نگاه و تیپ زلف و خط و خال

یغمای جندقی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

شب چیست سویدای دل اهل کمال

سرمایه ده حسن به زلف و خط و خال

معراجی نبی به شب از آن بود که نیست

وقتی شایسته تر ز شب بهر وصال

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

این رسم که بخشیده شاهی هر سال

آید به کفم ز جواجه تاشان به سؤال

ماناست بدان که هر چه افشاند ابر

از شاخ رسد به سبزه پای نهال

غالب دهلوی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode