گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

بلبل بسپیده دم همی زد فریاد

کین آتش گل در همه گلزار افتاد

ابراز برش ارچه آب می ریخت چه سود؟

کاتش همه در گرفته بود از دم باد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

دمی می رفتم مست و کش و خرّم و شاد

آن ماه دو هفته پیش من باز افتاد

گفتا که چه حالتست؟ گفتم فریاد

کان نوبت ما بقای سوگند تو باد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

وقتی که بتم گره بر آن زلف نهاد

از سختی بند بر قفا می افتاد

امروز بشکر آنکه بندش بگشاد

بر روی افتاد بوسه بر پایش داد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

از بس که سوی چمن برد بوی تو باد

وز بس که کند گل ز دور خار تو باد

تا لاجرم آزادی سر تا پایت

در دست و زبان سوسن و سرو افتاد

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴۵

 

ای از قدمت خاک زمین خرم و شاد

شد حامله از شادی و صد غنچه بزاد

زین غلغله‌ای فتاد در انجم و چرخ

در غلغله چشم ماه بر نجم فتاد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵۴

 

ای دوست مگو تو بنده‌ای یا آزاد

بنده که خرد برای زشتی و فساد

ای دست برآورده ترا دست که داد

بگزار مراد خویش کاوراست مراد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰۹

 

تا گوهر جان در این طبایع افتاد

همسایه شدند با وی این چار فساد

زان گور بدان گور از آن رنگ گرفت

همسایهٔ بدخدای کس را ندهاد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۱

 

نایی ببرید از نیستان استاد

با نه سوراخ و آدمش نام نهاد

ای نی تو از این لب آمدی در فریاد

آن لب را بین که این لبت را دم داد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴۸

 

خوابم ز خیال روی تو پشت بداد

وز تو ز خیال تو همی خواهم داد

خوابم بشد ودست بدامان تو زد

خوابم خود مرد چون خیال تو بزاد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶۱

 

عشق آن باشد که خلق را دارد شاد

عشق آن باشد که داد شادیها داد

زاده است مرا مادر عشق از اول

صد رحمت و آفرین بر آن مادر باد

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

از آتش و آب دل و جانم فریاد

در آتش و آب چون توان بودن شاد

زینسان که چو خاک داد بربادم هجر

زین پس برساند به تو بر خاکم باد

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

در توس شدم ز خاک فردوسی شاد

صد رحمت بر روان فردوسی باد

داد سخنان نغز فردوسی داد

کردیم بسی حدیث فردوسی یاد

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

بادی که بدی همدم آن حور نژاد

گه گه به سلامی ز منش کردی یاد

امروز به رغم من چنان کرد رقیب

کز بیم به گرد او نمی گردد باد

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

آن لحظه که بگذری بر آن حور نژاد

گو بر سر ره دلشده ای را دیدم

کز آرزوی تو جان شیرین می داد

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

روی تو به فال دارم ای حور نژاد

زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد

فرخنده کسی که فال گیرد ز رخت

تا لاجرم از محنت و غم باشد شاد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

دادار که بر ما در قسمت بگشاد

بنیاد جهان چنانکه بایست نهاد

آن را که نداد از سببی خالی نیست

دانست سرو به خر نمی‌باید داد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۲

 

پیش که بر آورم ز دستت فریاد

هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

ای بنده بالای تو سرو آزاد

همچون تو بتی مادر ایام نزاد

روزی دلم دهان و چشم خوش تست

بیچاره نگر چه تنگ روزی افتاد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

تا چرخ و فلک مدار بنیاد نهاد

از مادر ارکان پسری چون تو نزاد

اوراد جهانیان کنون نیست جز آنک

سردار جهان نظام دین یحیی باد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

شاها ز منت گرچه نمیآید یاد

روزی کرمت هم دهدم آخر یاد

تا عالم فانی بود از آتش و آب

وز خاک وز باد دولتت باقی باد

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode