گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

گندانی را کز آفتابه ش نم زاد

چون آتش خاطر آب خود داد به باد

از نام نکو گو پس ازین دست بشو

کان تهمت آفتابه بر طشت افتاد

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۷

 

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

گر برگذری به کوی آن حورنژاد

گو در سر راه مهستی را دیدم

کز آرزوی تو جان شیرین می‌داد

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۹

 

کردی به سخن پریرم از هجر آزاد

بر وعدهٔ بوسه دی دلم کردی شاد

گر ز آنچه پریر گفته‌ای ناری یاد

باری سخنان دینه بر یادت باد

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶۳

 

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

گر بر گذری بکوی آن حور نژاد

گو در سر راه «مهستی» را دیدم

کز آرزوی تو جان شیرین میداد

مهستی گنجوی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

زین گونه که عشق را نهادی بنیاد

ای بس که چو من بباد بر خواهی داد.

میبدی
 

نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر » بخش ۸ - حکایت شش - ازرقی

 

گر شاه سه‌شش خواست سه‌یک زخم افتاد

تا ظن نبری که کعبتین داد نداد

آن زخم که کرد رای شاهنشه یاد

در خدمت شاه، روی بر خاک نهاد

نظامی عروضی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

تا باد عتاب تو به من روی نهاد

بی جرم مرا چو خاک برداد به باد

تا کرد دلم زاتش عشقت فریاد

از هر مژه ایم جوی آبی بگشاد

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

تا از خط مشکین توام هجر افتاد

صد چشمه کافور ز چشمم بگشاد

گر زلف چو عنبر توام ندهد داد

چون عود به سوختن رضا باید داد

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹

 

کو آنکه به پرهیز و به توفیق و سداد

هم باقر بود هم رضا هم سجاد

از بهر عیار دانش اکنون به بلاد

کو صیرفی و کو محک و کو نقاد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱

 

تا چشم رهی چشم تو را چشمک داد

از چشمهٔ چشم من دو صد چشمه گشاد

هرچشم که از چشم بدش چشم رسید

در چشمهٔ چشم تو چنان چشم مباد

خاقانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۳۵ - امیرالمؤمنین حسین علیه صلوات الله

 

ای آنکه چو تو شهی زمانه بنزاد

از جملهٔ کفر گشته جانت آزاد

مر مردن تو گرچه خرابیّ تن است

شمشیر گزید و کرد آن را آباد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۵۵ - الرّضا و التّسلیم

 

ای گشته به اسباب غمت جانم شاد

از درد تو هرگز دل من سور مباد

هر کس که نمیرد چو من اندر پایت

او خود نبود زنده که هرگز مزیاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۵۵ - الطریقة

 

سودای توم سر به جهان اندر داد

نه مست و نه هشیار و نه غمگین و نه شاد

سر در سر سودای تو خواهم کردن

صد چون سر من فدای سودای تو باد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۱

 

ایزد زقناعت چو مرا گنجی داد

از میر و وزیر جمله گشتم آزاد

دلق من و حُلّه های زربفت ملوک

کفش من و تاج سر کسری و قباد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۶

 

روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد

وز بند هوس شبی دو، دل گشت آزاد

خواهد که دهد فراق، عیشم بر باد

آری که فراق تو به روز من باد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۸

 

کس مشکل اسرار حقیقت نگشاد

کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد

چون در نگری زمبتدی و استاد

عجز است به دست هر که از مادر زاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۷

 

چون نیست [امید] خلق بر وفق مراد

آن به که رها کنیم با خلق عَناد

کس را چه خبر از آنچ در آخر کار

فاسق به صلاح آید و زاهد به فَساد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۳۲

 

من با غم عشق تو نباشم جز شاد

وآن کاو نشود جفت غمت شاد مباد

ممکن نشود که شاد باشد آن جان

کز قافلهٔ غم تو او دور افتاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۳۷

 

قصّاب چو گوشت از سر دست بداد

در پهلوی دل زد که خریدار افتاد

سالی به امید گرد ران بر در او

خوردم جگر و عاقبتم گردن داد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۱۹

 

گر می خواهی که روز و شب گردی شاه

باید که زننگ خلق گردی آزاد

زینها نشود هیچ خرابی آباد

مشتی دونند که خاکشان بر سر باد

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode