گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

از مایده غمت تنم آباد است

وز بند غمت دل از جهان آزاد است

این باقی جان که در تنم زنده به تست

باقی به غمت باد که باقی باد است

مجد همگر
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

هرکس که ز لطف تو ستمگر شاد است

غافل زپی چه جور و چه بیداد است

لطف تو و جور تو بعاشق دو بناست

کان سست پی است و این قوی بنیاد است

مشتاق اصفهانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

هر مملکتی در این جهان آباد است

آبادیش از پرتو عدل و داد است

کمتر شود از حادثه ویران و خراب

هر مملکتی که بیشتر آزاد است

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode