قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
گیرم که ز اصل خود کند فرع، حجاب
کی اصل جدا ز فرع خود دارد تاب؟
پهلو دزدد گرچه حباب از دریا
دریا پهلو تهی نسازد ز حباب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
واعظ که خبر ندارد از جان خراب
از شغل ملامتم ندارد خور و خواب
او گرم نصیحت است و من میگویم
از دیده، به آب سرد، میریزد آب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
آن را که بزرگ است خرد در همه باب
آزاد برون رود ازین دیر خراب
کوچکخردان به قید دنیا میرند
اطفال روند دست و پا بسته به خواب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
قدرت نشود بلند از علم کتاب
از عشق و خرد جوی مدد در همه باب
عشق و خردت برآورند از پستی
بی دلو و رسن ز چاه برناید آب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
تا کرد قضا بنای این دیر خراب
تاخیر به کار راستان آمده باب
گر راست روی، مکن به مقصود شتاب
زیرا که رسد پای چپ اول به رکاب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
ای تشنه فیض تو چه دریا چه سراب
امید به توست خلق را در همه باب
در دنیا، بس که مهربان همهای
هر طایفهات میکند از خویش حساب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
در فقر، ریاضت است باب از همه باب
پروردن تن عیب بود از خور و خواب
این نغمه خوشت باد اگر داری تاب
کز ضعف، رگ از پوست برآید چو رباب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
از مرحله کذب گذشتم به شتاب
فال ره فقر میزنم در همه باب
نزدیکترست ره به افتادگیام
زان ره که فتد عکس در آیینه و آب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
آمد ز ازل گوهر معنی کمیاب
آراسته ظاهران ندانند این باب
آن روز که خلق صورت و معنی شد
کردند قبول صورت آیینه و آب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای صبح ز فیض نفست عرش جناب
وی خرقه رحمت ز تو پوشیده سحاب
ای مرشد ارباب طریق از همه باب
ما را چو اجابت به دعایی دریاب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
چون ساخته شد کار جهان را اسباب
برداشتن چیزی ازان بود صواب
از جمله برداشتنیها، اول
برداشته شد ز پیش چشم تو حجاب
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
وقت است اگر عنان سپاری به شتاب
با جاذبه شوق چه دریا، چه سراب
بشتاب به سرعتی که در راه رسد
اول قدمت به منزل آخر به رکاب
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
ای بینم جود تو همه بحر سراب
بینور وجودت همه معموره خراب
عالم همه از تو لاف هستی زدهاند
چون سایه ز آفتاب و چون موج ز آب
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
هر ذره ز مهر تست جانی بیتاب
هر شبنمی، از یاد تو چشمی پرآب
هر برگ گلی است یک کتاب از سخنت
هر غنچه کتابخانهای پر ز کتاب
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
ای دل رخ از این سرای فانی برتاب
جز در طلب جهان باقی مشتاب
دنیا لفظ است و، آخرت معنی آن
در لفظ مپیچ این همه، معنی دریاب!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
ای روی تو در نمودن خود بیتاب
حسنت نکشد ز نازکی بار حجاب
در پرده، رخت ظهور دیگر دارد
بر روی تو، چون پرده چشم است نقاب
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵ - تاریخ ساختمان تالاب رضی آباد
شد در «رضی آباد» بنا این تالاب
تا دل ز غبار غم بشویند احباب
تالار بفیض آن چو دیدم، تاریخ
گفتم که:«بود محیط فیض این گل آب »
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
تا چند ز معشوق بمانی به حجاب
از خویش دمی برآی یعنی ز نقاب
شد هستی ما حجاب ما در ره عشق
خود پردهٔ خود شدیم چوم چشم حباب
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
خواهی که بدستت افتد آن در خوشاب
جویا به سوی بحر حقیقت بشتاب
در عشق مجاز هر که خود را در باخت
از سیل سراب خانه اش گشت خراب
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
در بزم چو نیست گفتگوها به صواب
در بستن لب دیده دلم فتح الباب
هر جا که بود زان درازی چون موج
لبریز خموشی است دهانم چو جناب