گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۷ - در وصف آتش و مدح سلطان محمود

 

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان ز عود و از چندن

ز آن آتش کز بلندی بالا

مر ابر بلند را کند روزن

وز ابر چو سر برون زند نورش

[...]

عسجدی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹

 

ای افسر کوه و چرخ را جوشن

خود تیره به روی و فعل تو روشن

چون باد سحر تو را برانگیزد

دیوی سیهی به لولو آبستن

وانگه که تهی شدی ز فرزندان

[...]

ناصرخسرو
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸

 

ای زدوده دل و زدوده سخن

تازه گشت از تو روزگار کهن

زائران سر نهاده اند بتو

مال تو زین قبل نگیرد تن

بگشائی دل یکی به سخا

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۲ - هم در ستایش او

 

بگذشت ز پیش من نگار من

با موی سمور و باخز ادکن

تابنده ز موی روی چون ماهش

چونانکه مه از میانه خرمن

چون سرو و به سرو بر مه و زهره

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - مدح سید رئیس ابن حسن

 

افتخار زمین و فخر و زمن

خواجه سید رئیس ابن حسن

آن که مهریست در میانه صدر

وآنکه بحریست زیر پیراهن

آنکه چرخیست وقت باد افراه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۶۵ - صفت یار رگ زده گوید

 

خود را چرا رگ زدی بی علتی

ای آنکه هست خون رگت جان من

دانسته ای که خون تو جان منست

زین روی را بریخته ای خون ز تن

یا از برای آن زده ای تا شوی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۱ - پیراهن کتان سنبلی از فریدالدین کاتب خواهد

 

ای پایهٔ دانش از دلت عالی

وی دیدهٔ بخشش از کفت روشن

آمال و نسیم و بوی خلق تو

یعقوب و نسیم و بوی پیراهن

پیراهن مدت تو دوران را

[...]

انوری
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای بت سرو قد سیمین تن

وی گل نوبهار و سرو چمن

چون دهی حسن خویش را تزیین

نکته ای گوش کن لطیف از من

طرّه را سر ببُر بگردانش

[...]

جلال عضد
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۸ - اصیل

 

ساقیا بشکند صراحی تن

لب لعلت اگر بیابم من

اهلی شیرازی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - پیری

 

زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن

زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من

یاربم نکرد زور سرپنجه

با پنجه روزگار مردافکن

شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲

 

دزد تو شد این زمانهٔ ریمن

آن به که نگردیش به پیرامن

گر برتریت دهد فروتن شو

ور ایمنیت دهد مشو ایمن

کشته است هماره خنجر گیتی

[...]

پروین اعتصامی
 
 
sunny dark_mode