گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳

 

دستم نرسد به زلف چون شستش

در پای از آن فتادم از دستش

گر مرغ هوای او شوم شاید

صد دام معنبر است در شستش

از لب ندهد میی و می‌داند

[...]

عطار
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

جرعه یی می نخورده از دستش

بیخودم کرد نرگس مستش

هرکه از جام عشق او می خورد

توبه گر سنگ بود بشکستش

بکسی مبتلا شدم که نرست

[...]

سیف فرغانی
 
 
sunny dark_mode