گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

دیدم به ره آن نگار خندان را

آن ماه رخ ستاره دندان را

بر ماه دو هفته تافته عمدا

مشکین دو رسن چه زنخدان را

چوگان زده پیش خلق در میدان

[...]

امیر معزی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

چون مهر بر آی بام و ایوان را

بگداز چو موم سنگ و سندان را

امشب مه چارده ز خورشیدم

شرمنده نشد ببین تو عرفان را

در سینه هزار چاکم افزون شد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح نواب شاهزاده علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه گوید

 

آراست عروس‌گل گلستان را

آماده شو ای بهار بستان را

وقتست‌که در سرود و وجد آرد

شور رخ‌گل هزار دستان را

شمشاد چو پای بر زمین‌کوبد

[...]

قاآنی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله

 

کی نرم میتوان دل جانان را

من خیره مشت کوبم سندانرا

نی نی بدین همه سختی نیست (؟)

در شیشه نازکی دل جانانرا

چون طره اش بکف نفتد ازچه

[...]

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode