عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰
ما گبر قدیم نامسلمانیم
نامآور کفر و ننگ ایمانیم
گه محرم کم زن خراباتیم
گه همدم جاثلیق رهبانیم
شیطان چو به ما رسد کله بنهد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸
در عشق همی بلا همی جویم
درد دل مبتلا همی جویم
در مان چه طلب کنم که در عشقش
یک درد به صد دعا همی جویم
از صوف صفای دل نمییابم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵
کفر است ز بی نشان نشان دادن
چون از بیچون نشان توان دادن
چون از تو نه نام و نه نشان ماند
آنگاه روا بود نشان دادن
تا یک سر موی ماندهای باقی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰
باز آمدهای از آن جهانم من
پیدا شدهای از آن نهانم من
کار من و حال من چه میپرسی
کین میدانم که می ندانم من
هرچند که در جهان نیم لیکن
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲
چون نیست کسی مرا به جای تو
ترک همه گفتم از برای تو
نور دل من ز عکس روی توست
تاج سر من ز خاک پای تو
خوش خوش بربود جان شیرینم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۰
ای زلف تو دام ماه افکنده
ره بینان را ز راه افکنده
زهاد زمانه را سر زلفت
در معرض صد گناه افکنده
دل پیش رخت به جان کمر بسته
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۹
گر از همه عاشقان وفا دیدی
چون من به وفای خود که را دیدی
دانی تو که جز وفا ندیدی خود
در جملهٔ عمر تا مرا دیدی
من از تو به جان خود جفا دیدم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹
در ده می عشق یک دم ای ساقی
تا عقل کند گزاف در باقی
زین عقل گزاف گوی پر دعوی
بگذر که گذشت عمر ای ساقی
دردی در ده که توبه بشکستم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۶
سر برهنه کردهام به سودایی
برخاسته دل نه عقل و نه رایی
با چشم پر آب پای در آتش
بر خاک نشسته باد پیمایی
چون گوی بمانده در خم چوگان
[...]