×
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
جان بهر تو در بلاست ما را
دل پیش تو مبتلاست ما را
پیشت بدعا برآورم دست
در دست همین دعاست ما را
هر شب به هوای خاک کویت
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷
لعل لب تو شفاست ما را
درد تو همه دواست ما را
تا گشت جدا دلم ز تیغت
هر لحظه غم جداست ما را
دل آینۀ جمال یارست
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
از زلف تو شکوههاست مارا
کان سلسله بلاست مارا
هر چند که کشته جفاییم
چشمی به ره وفاست مارا
گفتی که شبی به بزم ما آی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
تا عشق تو دلرباست ما را
بیداد تو جانفزاست ما را
چون لاله دل به خون تپیده
با داغ تو، آشناست ما را
گستاخ به سنبلت وزیده
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
چون جرم گنه وفاست ما را
هر نوع کشد سزاست ما را
از خنجر خویش خون ما ریخت
زین بیش چه خونبهاست ما را
هر وقت که با رقیب بنشست
[...]