مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی، خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شِکر ستاند
شُکر از شِکرست آستینپر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳
ساقی زان می که میچریدند
بفزای که یارکان رسیدند
مهمان بفزود می بیفزا
زان خنب که اولیا چشیدند
زان می که ز بوش جمله ابدال
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴
اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
آن جام شراب ارغوانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵
اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
زان رنگ تو گشتهایم بیرنگ
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۶
دیر آمدهای سفر مکن زود
ای مایه هر مراد و هر سود
ای ز آتش عزم رفتن تو
از بینیها برآمده دود
هر عود تلف شود ز آتش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۷
آن کس که به بندگیت آید
با او تو چنین کنی نشاید
ای روی تو خوب و خوی تو خوش
چون تو گهری فلک نزاید
روی تو و خوی تو لطیفست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸
آخر گهر وفا ببارید
آخر سر عاشقان بخارید
ما خاک شما شدیم در خاک
تخم ستم و جفا مکارید
بر مظلومان راه هجران
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹
ای اهل صبوح در چه کارید
شب میگذرد روا مدارید
ماننده آفتاب رخشان
از جام صبوح سر برآرید
ای شب شمران اگر شمارست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۰
از بهر چه در غم و زحیرید
وقت سفرست خر بگیرید
خیزید روان شوید یاران
تا همچو روان صفا پذیرید
پران باشید در پی صید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۱
هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد
وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد
او را چه خبر بود ز عالم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۲
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم گریزپا شد
او جای دگر نرفته باشد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳
ساقی برخیز کان مه آمد
بشتاب که سخت بیگه آمد
ترکانه بتاز وقت تنگست
کان ترک ختا به خرگه آمد
در وهم نبود این سعادت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۴
گر مایهٔ دهر جان فزا بود
زیرا که در او پری ما بود
مر پریان را ز حیرت او
هر گوشه مقال و ماجرا بود
عقلست چراغ ماجراها
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۵
کس با چو تو یار راز گوید
یا قصه خویش بازگوید
عاقل کردست با تو کوتاه
لیکن عاشق دراز گوید
از عشق تو در سجود افتد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۶
شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید
از لعل لبش شراب نوشید
وز خنده او شکر بخایید
چون روز شود به هوشیاران
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷
از دلبر ما نشان کی دارد
در خانه مهی نهان کی دارد
بی دیده جمال او کی بیند
بیرون ز جهان جهان کی دارد
آن تیر که جان شکار آنست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸
یا من نعماه غیر معدود
و السعی لدیه غیر مردود
قد اکرمنا و قد دعانا
کی نعبده و نعم معبود
لا یطلب حمدنا لفخر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۹
صد بار بگفتمت نگهدار
در خشم و ستیزه پا میفشار
بر چنگ وفا و مهربانی
گر زخمه زنی بزن به هنجار
دانی تو یقین و چون ندانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۰
کی باشد اختری در اقطار
در برج چنین مهی گرفتار
آواره شده ز کفر و ایمان
اقرار به پیش او چو انکار
کس دید دلی که دل ندارد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱
شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار
گر عالم جمله خار گیرد
ماییم ز دوست غرق گلزار
گر گشت جهان خراب و معمور
[...]