گنجور

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

 

فرمان تو کردنی است دانم

کوشم که کنم نمی‌توانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

 

گر زآنچه رود در این زمانم

پرسی که چه می‌کنی ندانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

می‌خواستمی کز این جهانم

باشد چو تویی هم آشیانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی

 

چون مورچه بی‌قرار از آنم

تا آن مگس از شکر برانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را

 

تو در پی آنکه مرغ جانم

از قالب این قفس رهانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

غم خوردنِ بی‌تو می‌توانم

می خوردن با تو نیز دانم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی

 

کز محنت خویش وارهانم

در حضرت یار خود رسانم

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای چهره تو بهار جانم

وی از تو شکفته بوستانم

نقش تو برسته پیش چشمم

نام تو بمانده برزبانم

راز تو بگو که با که گویم

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷

 

از عشق در اندرون جانم

دردی است که مرهمی ندانم

بی روی کسی که کس ندید است

خونابه گرفت دیدگانم

از بس که نشان از تو بجستم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

گر در سر عشق رفت جانم

شکرانه هزار جان فشانم

بی عشق اگر دمی برآرم

تاریک شود همه جهانم

تا دور فتاده‌ام من از تو

[...]

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸

 

جانا، نظری که ناتوانم

بخشا، که به لب رسید جانم

دریاب، که نیک دردمندم

بشتاب، که سخت ناتوانم

من خسته که روی تو نبینم

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۶

 

تا با تو قرین شده‌ست جانم

هر جا که روم به گلستانم

تا صورت تو قرین دل شد

بر خاک نیم بر آسمانم

گر سایه من در این جهان است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

 

امروز مرا چه شد چه دانم

امروز من از سبک دلانم

در دیده عقل بس مکینم

در دیده عشق بی‌مکانم

افسوس که ساکن زمینم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۸

 

ای جان لطیف و ای جهانم

از خواب گرانت برجهانم

بی‌شرم و حیا کنم تقاضا

دانی که غریم بی‌امانم

گر بر دل تو غبار بینم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نوزدهم

 

ای خواب برو ز همدمانم

تا بی‌کس و ممتحن نمانم

چون دیک بر آتشم نشاندی

در دیک چه می‌پزی، چه دانم

یک لحظه که من سری بخارم

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸

 

گر دست دهد هزار جانم

در پای مبارکت فشانم

آخر به سرم گذر کن ای دوست

انگار که خاک آستانم

هر حکم که بر سرم برانی

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

آیا که به لب رسید جانم

آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز

کز هستی خویش در گمانم؟

پروانه‌ام اوفتان و خیزان

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴

 

ای روی تو عمر جاودانم

عمری ست که بی تو در فغانم

از نرگس جادوی تو هر روز

پیداست که چیست در نهانم؟

چون سحر دو چشم تو ببینم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode