گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

ای آنکه لطیفه های طبعت

اجرا ده صد هزار جان است

کلک تو به شکل هست ماری

کش آب حیات در دهان است

با همت تو چهار طاقی است

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر

 

خورشید ممالک جهان است

شایستهٔ بزم و رزم از آن است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی

 

کز دوری دوست بر چه سان است

بر دوست چگونه مهربان است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی

 

در دشمنی آفت جهان است

چون دوست شود هلاک جان است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع

 

مقصودم از این حکایت آن است

کاحسان و دهش حصار جان است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی

 

زان یار که او دوای جان است

بویی برسان که وقت آن است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را

 

لیلی که جمیلهٔ جهان است

در دوستی تو تا به جان است

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

هندوی سیاه پاسبان است

مجنون به بر تو همچنان است

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

عشق تو قلاوز جهان است

سودای تو رهنمای جان است

وصل تو خلاصهٔ وجود است

درد تو دریچهٔ عیان است

هاروت تو چاره ساز سحر است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

تا عشق تودر میان جان است

جان بر همه چیز کامران است

یارب چه کسی که در دو عالم

کس قیمت عشق تو ندانست

عشقت به همه جهان دریغ است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

در انجمن مقربان است

زیرا که بدین قدم نشان است

عطار
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹

 

این باد بهار بوستان است؟

یا بوی وصالِ دوستان است؟

دل می‌برد این خط نگارین

گویی خط روی دلستان است

ای مرغ به دام دل گرفتار

[...]

سعدی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

میخانه سرای عاشقان است

رندی که چو ماست عاشق آن است

بستان و بنوش شادی ما

جامی که به از شراب جان است

از ما نکند کناره معشوق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

عالم بدن است و عشق جان است

جان است که در بدن روان است

عشقست که عاشق است و معشوق

عشق است که عین این و آن است

عشق است که نور دیدهٔ ماست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

رندی که حریف عاشقان است

در مذهب عشق عاشق آن است

عشقست که عاشقست و معشوق

در جام جهان نما عیان است

دیوانهٔ عشق عاشق ماست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۵

 

این ظلمت و نور ، جسم و جانست

این هر دو حجاب عارفان است

گر کشف شود عطای اینها

ما را به خدا یقین همان است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۳

 

این ظلمت و نور جسم و جان است

وین هر دو حجاب عارفان است

گر کشف غلطای اینها

ما را به خدا یقین همان است

شاه نعمت‌الله ولی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

یاقوت لب تو قوت جان است

وصل تو حیات جاودان است

زلف تو بر آفتاب تابان

از شعر سیاه سایه بان است

بستی به لباس کج کلاهان

[...]

جامی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در ستایش میرمیران

 

آن را که خدا نگاهبان است

از فتنه دهر در امان است

هرکس شد از او بلند پایه

بیرون ز تصرف زمان است

صیاد تهی قفس نشنید

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode