نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش
بیصیقلی آینه محال است
هردم که جز این زنی وبال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش
چون وضع جهان ز ما محال است
چونیش برونتر از خیال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
زان شه که محمدی جمال است
روزیم کن آنچه در خیال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
این خانه که خانهٔ وبال است
پیداست که وقف چند سال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
آن عشق نه سرسری خیال است
کاو را ابد الابد زوال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر
عمری که بناش بر زوال است
یک دم شمر ار هزار سال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
در بزم تو می خجسته فال است
یعنی به بهشت، می حلال است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
ما را که ز خوی خود ملال است
با خوی تو ساختن محال است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
هر کو نظرش به جاه و مال است
مستغرق قلزم ضلال است
خود را به محیط در مینداز
زیرا که خلاص از او محال است
نتوان به در آمدن ز گرداب
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶
ما را همه شب شب وصال است
ما را همه روز روز حال است
از دولت عشق پادشاهیم
سلطانی عشق بی زوال است
گویا ز خدا خبر ندارد
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲ - دست فکرت در سلسله ممکنات زدن و به ذروه توحید واجب برآمدن
هر نقش عجب که زیر و بالاست
برهان وجود حق تعالی ست
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۳ - گذاشتن مجنون ناقه بچه دار را که در وقت استغراق وی در محبت لیلی به سوی بچه خود باز می گشت و از لیلی دور می انداخت
همراهی ما به هم محال است
خوشنودی ما ز هم خیال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - استفسار کردن اهل قبیله مجنون از حال وی و اطلاع یافتن بر محبت وی با لیلی
کو را ز میان ما چه حال است
کز قوم خودش چنین ملال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - خشم گرفتن پدر لیلی از مجنون به جهت آمدن وی به خانه همسایه لیلی و به دادخواهی به درگاه خلیفه رفتن و سوگند خود را که پیش ازین مذکور شد راست کردن
هیهات چه جای این خیال است
مهجوری من ز وی محال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد
هیهات چه جای این سؤال است
دارم هوسی ولی محال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را و اضطراب نمودن وی از آن
زن صعوه سرخ و زرد بال است
بودن به رضای زن محال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - زیادت شدن اندوه مجنون از شوهر کردن لیلی و از انسیان بگسستن و با وحشیان پیوستن
امروز که نوبت وصال است
جانم ز فراق در وبال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - میهمان شدن مجنون شخصی را و هم آواز شدن با مرغی که از جفت خود جدا افتاده بود و ناله و فریاد می کرد
کای خواجه خانه این چه حال است
کز جان خود امشبم ملال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - جواب نوشتن مجنون نامه لیلی را
گفتی که ز درد پایمال است
وز غصه به معرض زوال است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - خبر وفات شوهر لیلی به مجنون رسیدن و گریستن وی از آن خبر و سبب پرسیدن قاصد از آن گریه
پیوستن ما به هم خیال است
نزدیکی ما به هم محال است