گنجور

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه

 

ای مرکز دایرهٔ امکان

وی زبدهٔ عالم کون و مکان

تو شاه جواهر ناسوتی

خورشید مظاهر لاهوتی

تا چند به تربیت بدنی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

صهبای خم تو خرابم کرد

سودای غم تو کبابم کرد

زد آتش عشق چنان شرری

در من، که سرا پا آبم کرد

دریای غمت متلاطم شد

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

عمریست که دست و گریبانم

با بخت سیاه و رقیبانم

هر دیده که روز سیاهم دید

پنداشت که شام غریبانم

بیمار مسیح دمی هستم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مهر تو رسانده بماه مرا

وز چه بذروۀ جاه مرا

افسوس که طالع تیرۀ من

بنشاند به خاک سیاه مرا

جز خرقۀ فقر و فنا نبود

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

چشمی که ز عشق نمی دارد

از لؤلؤ تر چه کمی دارد

هر کس که غم تو بسینه گرفت

دیگر بجهان چه غمی دارد

آن دل که ز یاد تو یافت صفا

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

هر کس خط و خال تو می جوید

جز خطۀ عشق نمی پوید

آندل که چو شمع بود روشن

جز لالۀ عشق نمی بوید

آری ز زمین دل عاشق

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

با نیک و بد دنیا خوش باش

چون بادۀ صافی بیغش باش

بر خاک چو آب برم آرام

وز باد هوی نه چو آتش باش

از خلق زمانه کناره بگیر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

افسوس که گوهر نفس نفیس

از کف دادی بمتاع خسیس

از یوسف عشق گذشته به هیچ

با گرگ هوی همراز و انیس

بستی ز بساط سلیمان چشم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

برقی از غمزۀ مستی زد

آتش در خرمن هستی زد

تا فتنۀ آن رخ جلوه نمود

بنیاد مرا چه شکستی زد

هندوی دو زلفش آشوبی

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

یار آنچه بسینۀ سینا کرد

با این دل سوختۀ ما کرد

قربان فروغ رخش که مرا

نابود چه طور تجلی کرد

سیلاب غمش از چشمۀ دل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

هر کس بتو دست تولی زد

پا بر سر عرش معلی زد

تا با تو دلم همدم شد، دم

از سرّ «دنا فتدلی» زد

هر کس که «بلی» گو شد ز الست

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

ای محور دایره ملکوت

سرگشتۀ بادیۀ ناسوت

تا چند در این قفس خاکی

ای بلبل گلزار جبروت

ای مه که فرو رفتی به محاق

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای تاب و توانم را برده

رحمی بر این دل افسرده

برگی از گلشن خرم عمر

باقی بود آن هم پژمرده

خوناب جگر از ساغر دل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

رسوای زمانه «زبانم» کرد

فاش این همه راز نهانم کرد

با این همه نتوانم گفت

عشق تو چنین و چنانم کرد

گیرم که زبان بندم از عشق

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

آن کیست که بستۀ بند تو نیست

یا آنکه اسیر کمند تو نیست

آن دل نه دلست که از خامی

در آتش عشق، سپند تو نیست

از راه سعادت گمراهست

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

گر باده دهد بر باد مرا

از غم بکند آزاد مرا

آن دل که بود از باده خراب

خوشتر ز هزار آباد مرا

ای شاخۀ شمشاد از غم تو

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

هرجا که بسوی تو می بینم

یک جا همه روی تو می بینم

دریای محیط دو گیتی را

یک قطره ز جوی تو می بینم

طغرای صحیفۀ هستی را

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

تا گوهر عشق اندوخته‌ام

چشم از همه عالم دوخته‌ام

تا با غم عشق تو ساخته‌ام

همواره سراپا سوخته‌ام

تا سینۀ من سینای غم است

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

از یار نیاز ندیده کسی

جز عشوه و ناز ندیده کسی

گویند بسوز و بساز ولی

این سوز و گداز ندیده کسی

یک ساعت جور ترا بر من

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

تنها نه منم به کمند هوا

من رام رکوب العشق هویٰ

از من نه عجب که گنه کارم

وصفی الله عصی فغویٰ

جز اشک و سرشک من از دل من

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode