کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳
آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم
سرگشته همچو پرگار در گام اولینم
از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم
گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم
دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۹
چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم
در پرده خجالت، زان روی شرمگینم
از زلف مشکبویان مغزم شود پریشان
تا ریشه کرد در دل آن خط عنبرینم
یک برگ کاه ایشان بی کوه منتی نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۳
بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم
بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم
آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲
زان پرده میگشاید دل بند نازنینم
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم
دانی به عالم عشق بهر چه بینظیرم
وقتی اگر ببینی معشوق بیقرینم
گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵
تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم
هم طرهاش بهم زد طومار صبر و تابم
هم غمزهاش ز جا کند بنیاد عقل و دینم
گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را
[...]