گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

 

صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم

چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم

صد بار جان بدادم وز پای درفتادم

بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم

تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم

[...]

مولانا
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴

 

یک شب نسیم زلفت از حلقه شنودم

مشکین نفس برآمد آن دم ز سینه دودم

بیمی ز جان فشانی هیچم نبود چون شمع

آن شب چو آب دیده از سر گذشته بودم

من در لطافت آن گوی ذقن چه گویم

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۸

 

تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم

من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم

گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات

عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم

از عشق چشم مستت جام شراب خوردم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام

 

اینگونه بی‌وفیی از تو گمان نبودم

پیش از جدایی تو ای کاش مرده بودم

تا طعنه یتیمی از کس نمی‌شنودم

هر صبح فکر رویت تا شامگه نمودم

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode