امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰۰
ما را در آرزویت بگذشت زندگانی
باقیست تا دو سه دم، دریاب گر توانی
چشمت که کشت ما را باشد همین قصاصش
کز دور مردن من بنماییش نهانی
گر این تن چو مویم بوده ست از تو گویی
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵
بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی
دور از تو میگذارم، عمری چنانکه دانی
من آمدن به پیشت، دانی نمیتوانم
اما اگر تو آیی، دانم که میتوانی
از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۷
همچون قلم نگارا چندم به سر دوانی
چندم به تیغ هجران از پیش خود برانی
من بر سر وفایم تو بر سر جفایی
چندانکه من بر اینم تو سنگدل بر آنی
تو راحت روانی تو آرزوی جانی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۲
ای جان و زندگانی عمری و شادمانی
بر حال ما نظر کن کز لطف می توانی
من سخت ناتوانم جز تو کسی ندارم
از پیش خود مرانم هرچه کنی توانی
من در غم تو زارم وز خود خبر ندارم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸
با روی دل فروزت عیشیست جاودانی
ای منبع مکارم وی معدن امانی
عیشیست جاودانی، گر ره بری بدانی
بر چهره مشعشع گیسوی ارغوانی
از جان خبر نداری، انکار عشق داری
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸
خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی
ماییم در هوایش دردی و داستانی
از زلف او چه گویم؟ سودای خانه سوزی
وز چشم او چه گویم؟ از باده سرگرانی
سیمرغ قاف قربیم، از آشیان پریده
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۵
جان و جهان فدایت ای آنکه به ز جانی
ذوقی است جان سپردن چون جان تو می ستانی
مردن بداغ دردت عیش است بی نهایت
گشتن قتیل عشقت عمریست جاودانی
از حال مست این ره هشیار نیست آگه
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳
خوش آنکه وارهاند ما را ز ما زمانی
روشن ضمیر پیری یا خوبرو جوانی
این در جمال صورت آرایش دیاری
وان از کمال معنی آسایش جهانی
جز در حضور اینان از خود امان نیابیم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴
بهر خدنگ آه از بیداد دلستانی
باشد به پهلوی دل هر استخوان کمانی
از ناله دمادم فرسوده شد زبانم
می بایدم ز آهن همچون جرس زبانی
عمری به پیش تیرش بودی تنم نشانه
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶
ای پرتو جمالت حسن بتان جانی
عکس رخ تو پیدا ز آئینه کیانی
استار نور رویت شد ظلمت من و ما
گر غیرتی نمائی او را ز ما رهانی
از پرده جمالت پیدا غبار اغیار
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸
با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی
آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی
از بار دوری آن مهر سپهر خوبی
چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی
ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۰
افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی
از ساز حیرت من مضمون ناله درباب
گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی
آنجا که عشق ریزد آیینهٔ تحیر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۳
عمریست همچو مژگان از درد ناتوانی
دامن فشاندن من دارد جگر فشانی
واماندهٔ ادب را سرمایهٔ طلبکو
خاک است و آب گوهر در عالم روانی
فریاد کز توهم بر باد خود سری داد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
از دیر و کعبه در عشق گر نبودم نشانی
کافیست بر جبینم گردی ز آستانی
هر دم فغانم آید جانسوزتر که چون نی
دارم ز زخم تیرت پر رخنه استخوانی
آهی که از تو دزدد در سینه خسته جانی
[...]
حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱ - در توسل به حضرت خاتم الانبیاء (ص)
یا خاتم النبییّن، غمخوار عالمی تو
پیش تو چون ننالم؟ از جور آسمانی
از عرض شکوه هرچند، خالی نمی شود دل
از من سخن طرازی، از خامه خون چکانی
ناید نهفتن از من، با لطف شامل تو
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
از ما درین گلستان جویند گر نشانی
بر گلبنی است ما را دیرینه آشیانی
با ما اگر نشینی از مصلحت زمانی
عمری پی تلافی هم بزم دیگرانی
یکدم بطاقت خود گر داشتم گمانی
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷
خضر آب زندگی خواست من وصل یار جانی
کاین عیش جاودان به زآن عمر جاودانی
در لعل یار پیداست پیوسته بی کم و کاست
اسکندر آنچه میخواست از آب زندگانی
تا نه زرنگ زردم آگه شوی ز دردم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات الحاقی » شمارهٔ ۲
تنگ است برگ رامش، تلخ است زندگانی
آنرا که پیشکار است درویش سیستانی
اوقات چیز خوردن، هوش است و بادپائی
هنگام کار کردن خوابست و سرگرانی
از تخت میهمان را، رخت افکند به تخته
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۰
ای نوش لب که داری خود آب زندگانی
بازآ که سوخت ما را سوز عطش نهانی
این شیوه از که آموخت چشمان تو که دارد
با دوست سرگرانی با غیر مهربانی
با عشق عقل مسکین کی پنجه آزماید
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
خاک در تو ما را به ز آب زندگانی
در سر هوای سرورت عمریست جاودانی
هر درد و غم که داری خواهم بجان که باشد
دردازتوعافیت ها غم از تو شادمانی
دست شکستگان گیر ای صاحب مروت
[...]