گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

بشکن سبو و کوزه ای میرآب جان‌ها

تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها

تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان‌ها

ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن

[...]

مولانا
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

تا چند ای ستمگر تاراج مال و جان‌ها؟

برخود بزن دو روزی ای برق خان و مان‌ها

چون ناوک فغانم، هردم ز دل نخیزد؟

قد از کشاکش چرخ، گردید چون کمان‌ها

باز سفید پیری اینک رسید ز آن رو

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

در باغ دل نهان بود از رفتگان نشان‌ها

این آتش آگهی داد ما را ز کاروان‌ها

چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است

بازار ما ندارد سودی به این زبان‌ها

تنگی ز بس فشرده‌ست این عرصهٔ جدل را

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode