گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴

 

شوریده کرد ما را عشق پری جمالی

هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی

زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی

بازار زهد ما را بشکست عشق خالی

با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی

[...]

خاقانی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

الا بر آن که دارد با دلبری وصالی

دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید

چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی

خرم تنی که محبوب از در فرازش آید

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی

پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی

از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را

چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی

ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم

[...]

همام تبریزی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹

 

ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی

بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی

چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن

ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی

ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٠

 

با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز

الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳

 

در باغ دهر چون گل گر سر به سر جمالی

در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی

با لطف طبع اگرچه در قلب روح روحی

با حسن روی اگرچه بر روی حسن خالی

این نکته نیست دعوی نزدیک اهل معنی

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵

 

خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی

باری برم خیالی چون نیستم وصالی

ای باد کی گذارت ز آن سو مجال باشد

بیماری و نباشد دانم تو را مجالی

امروز نیست زاهد غافل ز حال رندان

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۸

 

در دیده ام نیامد جز روی تو خیالی

جز قامتش نیامد در چشم ما نهالی

هجران به جانم آورد بر حال من ببخشای

جانم به طاقت آمد در حسرت وصالی

در حسرتم که روزی در خاک پات غلطم

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

یا مبسما یحاکی درجا من اللالی

یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی

حالی خیال وصلت خوش می‌دهد فریبم

تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی

می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴

 

بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی

در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل

آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۲

 

ای از جمال رویت نقش جهان خیالی

وی ز آفتاب رویت هر ذره ای هلالی

این مظهر مطهر روشن شد از جمالت

در آینه نمودی تمثال بی مثالی

از چشم پر خمارت هر گوشه نیم مستی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی

الحق ولی توان شد، زین حالهای قالی!

پیران این زمان را، چون معتقد نباشیم؟

هستند گرچه ناپاک، دارند پاک مالی!

کس را به اوج عزت، افتادگی رساند

[...]

واعظ قزوینی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۱

 

جز حسن دیده دیده در روی تو کمالی

ور نه هر آن که بینی او راست زلف و خالی

چون هندوان در آذ از رشک میبرم سر

تا تو مجاور ای خال بر طرْف آن جمالی

از حالت قد تو اندر سماع آید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۴ - جمالی اردستانی قُدِّسَ سِرُّه

 

قانع مباش ای دل با حرف قیل و قالی

دردی طلب ز مردان با ذوق و کشف حالی

رندان و پاکبازان این شیوه نیک دانند

تو نام و ننگ داری محروم ازین وصالی

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode