مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش
ای قطب آسمانها در آسمان جانها
جان گرد توست گردان میدار بیقرارش
همچون انار خندان عالم نمود دندان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۵
آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش
وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش
من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۳
مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش
شد ختم جان فزایی بر لعل آبدارش
تا باغ حسن گیرد نزهت، قضا نهاده
سروی ز قامت او بر طرف جویبارش
افزود مهرش آندم دل را که بی حجابی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷
شوریده کرد حالم لعل شکر نثارش
آشفته ساخت کارم زلفین بیقرارش
ما را ز عشق رویش آن آتشی ست در دل
کآفاق را بیکدم سوزد یکی شرارش
از یار اگر چه دوریم شادیم از آنکه باری
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷
نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش
آنشاخ گل که گردد برگرد سر بهارش
غلطد بر آن بناگوش از موج زلف دیگر
در آب عارض افتد چون عکس گوشوارش
بر قامت شهیدان خیاط عشق دوزد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵
برقع طرف نگردد، با آتشین عذارش
چون شمع می توان دید، در پرده آشکارش
با صد جهان شکایت، زخم دلم دهان بست
یارب چه نکته سنجد، چشم کرشمه بارش؟
سامان طرفه ای داد، عشق تو چشم ما را
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی
از خاک ره سروی بگرفت در کنارش
وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش
مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش
حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش