گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

خه از کجات پرسم چونست روزگارت

ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت

در آرزوی رویت دور از سعادت تو

پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت

ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت

[...]

انوری
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - وقال ایضاً یمدحه

 

ای گفته جان جانها، روزی هزاربارت

کز چشم زخم بادا، ایزد نگاهدارت

بر بوی آنکه یابد، تشریف دست بوست

ای بس که چشم گردون، کردست انتظارت

آفاق ملک روشن، از رای دل فروزت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت

کردند مملکت را سرمایه تجارت

طلاب گرسنه را خواندند از حماقت

در مسند شرافت از مرکز حقارت

شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode