گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴

 

دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی

کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی

در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری

بازم شکست خاری در پا چنانکه دانی

ترکان غمزة او بعد از هزار فتنه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۴

 

من کیستم که ورزم سودای چون تو باری

حیف أبدم که گردی مشغول خاکساری

کار خود است ما را بار غمت کشیدن

خوش وقت آنکه دارد زین نوع کار و باری

گفتم به خاک پایت باشم رفیق لیکن

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode