×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۶
ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم
تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم
ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق
من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم
ای دل بسوز خوش خوش مگریز از این دوآتش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۷
آری ستیزه می کن تا من همیستیزم
چندین زبون نیم که ز استیز تو گریزم
از حیله خواب رفتی هر سوی می بیفتی
والله که گر بخسپی این باده بر تو ریزم
ای دولت مصور پیش من آر ساغر
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۴
کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم
تا چند هر زمانی با بخت بر ستیزم
از عزت در تو خواهم کشم به دیده
خاک درت که از وی خاشاک و خس نبیزم
در آرزوی خوابم کت گه گهی ببینم
[...]