گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی

وز حسن خود بماند انگشت در دهانت

قصد شکار داری یا اتفاق بستان

[...]

سعدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

طبع لطیف داند لطف لب و دهانت

فکر دقیق باید سررشته میانت

دی میشدی خرامان چون سرو و عقل می‌گفت

خوش می‌روی به تنها، تن‌ها فدای جانت

دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟

[...]

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت

موی سفید کردم جاروب آستانت

ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان

مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت

کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۳

 

رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت

بوی امیدواری می آید از دهانت

صائب تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

گر رفت جان و جسمم شد خاک آستانت

جسمم فدای جسمت جانم فدای جانت

در باغبانی تو عمرم گذشت، لیکن

در عمر خود نچیدم یک گل ز گلستانت

ای گلبن نزاکت تا چند یابد از تو

[...]

رفیق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

آهسته ران خدا را جانها فدای جانت

نه دست در رکیبند یاران مهربانت

یکشهر از دهانت انگشت در دهانند

حرفی بگو که دانند تا چیست دردهانت

اغیار در قفا و آه منت عنان گیر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰

 

ای آب زندگانی یک نکته از دهانت

تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت

دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی

وآب حیات دارد لعل گهرفشانت

با من مکن مدارا اکنون که در محبت

[...]

فروغی بسطامی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲۲ - لعل درفشان

 

جانا! شکن میفکن بر طاق ابروانت

چین و شکن بود خوش بر جعد گیسوانت

خون می چکاند از دل، مژگان چون خدنگت

دل می رباید از کف، ابروی چون کمانت

روزی عنایتی کن، بگشای غنچه لب

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode