گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴

 

روزی که از لب تو بر ما سلام باشد

شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد

گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو

چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد

گفتی که: در فراقم زحمت کشیده‌ای تو

[...]

اوحدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد

سودای باده پختن، سودای خام باشد

از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی

وز شکر لب او، سکری مدام باشد

با قد تو صنوبر، در چشم ما نیاید

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode