گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۰

 

هستم ز جام عشقت مست و خراب گشته

تن تاب مهر داده دل خون ناب گشته

در خون نشسته دیده جانی به لب رسیده

بی عقل و هوش مانده بی خورد و خواب گشته

تا آفتاب رویت شد در غمام دارم

[...]

حکیم نزاری
 
 
sunny dark_mode