گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۶

 

ای از رخ تو روشن انوار دوست ما را

انوار دوست دیدن زان رخ نکوست ما را

چندی چو مغز بودیم در زیر پوست پنهان

عشق آمد و برآورد از زیر پوست ما را

خورشید روشنائی از چشم ما کند وام

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸۱

 

ما عاشقان مستیم افتاده در خرابات

باما سخن مگوئید از زهد و زرق و طامات

چندان شدیم سرمست از جام عشق جانان

کز خود نمیشناسیم تسبیح از تحیات

ایزن صفت ز غفلت خواب و خیال تا کی

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲

 

چند از لب تو جانها مست شراب گردد

وز آن نگاه گرمت دلها کباب گردد

تا گشته عقد رویت با آینه مقابل

کز تابش جمالت آئینه آب گردد

مخرام سوی بستان منمای رخ بگلشن

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode