گنجور

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

آن شهسوار هرگه بر بادپا برآید

بی‌خواست از گدایان، شور دعا برآید

طفل است و شرم او را مانع زآشنایی

ترسم که رفته رفته، ناآشنا برآید

از آب دیده کردم سیراب، نخل او را

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

سر مست آرزو را، رسم ادب نباشد

گر سر نهم به پایت، باری عجب نباشد

چون شانه روبه‌رویش دیدم، ولی ندیدم

یک تار مو که بر وی، دست طلب نباشد

نتوان چو گریه کردن، روز از حجاب مردم

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

از آه سردم آخر، رنجید یار از من

آیینه دل او، شد در غبار از من

غافل ز من رقیبی، گستاخ سویش آمد

دل ناامید ازو شد، او شرمسار از من

گویا که شب به مستی، گفتم به او غم دل

[...]

میلی
 
 
sunny dark_mode