×
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸
بفریفت این زمان چو آهرمنش
تا همچو موم نرم کند آهنش
هرکو به گرد این زن پرمکر گشت
گر ز آهنست نرم کند گردنش
گر خیر خیر کرد نخواهی ستم
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱
شاید که حال و کار دگر سان کنم
هرچ آن به است قصد سوی آن کنم
عالم به ماه نیسان خرم شده است
من خاطر از تفکر نیسان کنم
در باغ و راغ دفتر دیوان خویش
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۵
ای خورده خوش و کرده فراوان فره
اکنون که رفت عمر چه گوئی که چه؟
ای بر جهنده کره، ز چنگال مرگ
شو گر به حیله جست توانی بجه
از مرگ کس نجست به بیچارگی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - به ابوالفرج رونی نویسد
ای خواجه بوالفرج نکنی یاد من
تا شاد گردد این دل ناشاد من
دانی که هست بنده آزاد تو
هر کس که هست بنده و آزاد من
نازم بدانکه هستم شاگرد تو
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۲۶ - اشتاد روز
اشتاد روز و تازه ز گل بوستان
ای دوست می ستان ز کف دوستان
در بوستان نشین و می لعل نوش
زیرا که سبز گشت همه بوستان
بر کام کامگاریم امروز ما
[...]