گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۰

 

حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش

خال تو دانه ای است که دام است ریشه اش

روی تو آتشی است که زلف است دود او

شیری است غمزه تو که دلهاست بیشه اش

سروی است قامت تو که ازجای می کند

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode